دم دهشدم را غنیمت دانستندم را غنیمت شماردم راندندم رستخیز براوردن ازدم رفتندم روستاندم روی کول گذاشتندم روی کول نهادندم ریزکدم زدندم زدن از مهردم زدن بر کسی شمردندم زدن در معناییدم زدن صبحدم زدهدم سپیددم سحردم سرخ پشت بلوطیدم سرخ معمولیدم سرخ هادم سرددم سرد از دل پردرد کشیدندم سرد زدندم سردیدم سنجابیدم سیاهدم سیخ شدندم سیخ کردندم سیسنبریدم شامدم شما گرمدم شمردن یا دم شمردن بر کسیدم شمرده بودن خدادم شمشیر و کارد و جز اندم شیردم صبادم صبحدم صوردم علم کردندم عنکبوتدم عیسویدم عیسیدم غنیمتیدم فرو بستندم فرو کشیدهدم فرورفتندم فروگرفتندم فروگیردم فروماندن