دل نگاه داشتیدل نگه داشتندل نهادندل هادل های بی ارامدل هدائندل هراسان بودندل و اندرونهدل و بن جگردل و جاندل و جان را از چیزی شستندل و جان را یکی کردندل و جراتدل و جرات پیدا کردندل و جگردل و جگر چیزی را بیرون اوردندل و جگر زلیخادل و حوصلهدل و حوصله داشتندل و دست راست بودندل و دست شستن از چیزیدل و دشنهدل و دماغدل و دماغ داشتندل و دماغ نداشتندل و دماغ نماندن برای کسیدل و دیدهدل و دیده از شرم شستندل و دیده براه بودندل و دیده به راه بودندل و دیده شستن از شرمدل و دین زدندل و رودهدل و روده بالا امدندل و روده بهم خوردندل و روده چیزی را دراوردندل و روده دراوردندل و روده ی چیزی را در اوردندل و زباندل و زبان یکی بودندل و زهرهدل و زوردل و سنگداندل و قلوهدل و قلوه ایدل واژهدل وجانیدل ورسدل وسهدل کاری را داشتن