درست رایدرست زردرست زمانی کهدرست سودادرست شدندرست شدن کارهادرست شدن کارها در لفظ عامیانهدرست عزمدرست عهددرست عیاردرست فهمیدندرست قبل از رفتن مندرست قلبدرست قولدرست گردانیدن عزمدرست گفتندرست گوهردرست مانند یک زندرست مثلدرست مطلسدرست مغربیدرست نشدنیدرست نوشتندرست نویسیدرست نیستدرست و بی نقصدرست و تیاردرست و حسابیدرست و راستدرست و کاملدرست واژه صفلهدرست وسط خال زدندرست کرداریدرست کردمدرست کردندرست کنندهدرست یا مناسب دانستن سخنی یا کاریدرستادرستدرستبنددرستش کندرستنماییدرستهدرسته همه از رامین تعریف میکنندرستکدرستکاردرستکاریدرستیدرستی خواستندرستی خواهدرستی رفتار یا ادعایی