به کار خوردنبه کار خوشنویس ایدبه کار دادنبه کار رفتنبه کار رفتهبه کار زدنبه کار زشتی واداشتنبه کار گرفتبه کار گرفتنبه کار گرفتن چیزیبه کار گماردنبه کار گمارنبه کار گیرندبه کار گیرندهبه کار گیریبه کار می بریمبه کار نیامدنیبه کارگیردبه کارگیرندبه کارهای شخصی میرسم مثل ورزش یا بازی کامپیوتربه کاری بودنبه کاری پرداختنبه کاری رفتنبه کاهل کار فرما پند بشنوبه کبودی یاسبه کت کسی نرفتنبه کتک انداختن کسی رابه کجا چنین شتابانبه کجا میخوای زنگ بزنیبه کچل گفتند نامت چیست گفتبه کراتبه کرداربه کردار دودبه کردنبه کرمان نبریدبه کس گاو زدنبه کسی انداختنبه کسی باز رسیدنبه کسی بی محلی کردنبه کسی داشتنبه کسی رسیدنبه کسی رفتنبه کسی گفته میشود که کار خود را با کلک زدن و تقلب کردن پیش میبردبه کسی گناهی نسبت دادنبه کسی متکی بودنبه کسی نگفتن که بالای چشمت ابروستبه کسی نگوبه کشتن دادنبه کف اوردنبه کف کردن