به دست اوردن مالبه دست اوریدنبه دست اوفتادنبه دست باشبه دست بافتنبه دست برگرفتنبه دست بودنبه دست چپ خفتنبه دست چپ دادن کتاببه دست چپ شمردنبه دست خودبه دست خود بودنبه دست خودش بدهیدبه دست دادنبه دست داشتنبه دست درافتادنبه دست دیگری مار گرفتن یا گیراندنبه دست سپردنبه دست شدنبه دست فراموشی سپردنبه دست فروگرفتنبه دست گذراندنبه دست گرفتنبه دست گرفتن برای کسیبه دست ماندنبه دست ناامیدی سر خاریدنبه دست نگاه داشتنبه دست نمایاندنبه دست نیامدهبه دست و پای مردنبه دست و پای کسی پیچیدنبه دست و دندان به چیزی اویختنبه دست و دندان نگهداری کردنبه دست و دهان نگهداری کردنبه دست وپا افتادنبه دست وپای کسی افتادنبه دست کردنبه دست کردهبه دست کسی بودن کاربه دست کسی سزای او را دادنبه دست کم گرفتنبه دستبوس کسی رفتنبه دستوربه دشمن کمک کردنبه دشنام برشمردن کسی رابه دشنام زبان گشادنبه دشنام لب اراستنبه دشنام لب گشادنبه دعا امدنبه دعای گربه سیاه باران نمی اید