بزمجه باستانیبزمجه بنگالبزمچهبزمرگیبزمگاه نامردانبزمهبزمه ایبزمکبزمکیبزمیزبزمیگهبزنبزن بر سیبزن بر طبل بی عاری که ان هم عالمی داردبزن بریمبزن بریم براندونبزن بریم دزدیبزن بزنبزن بزن همونی که هستی هستیبزن به چاکبزن به حسابمبزن بهادربزن تو رگبزن تیغو منداخت از بر سرش فرو ریخت چون رود خون از برشبزن درروبزن زنگوبزن قدشبزن نابودش کنبزن و برقصبزن و بروبزن و بکوببزن کناربزنجانبزنجردبزندبزندان افکندنبزنگاهبزنم به تختهبزهبزه افزاربزه انتسابیبزه انتسابی محرز بودهبزه بزهبزه دیدهبزه گربزه معنونهبزه مندبزه کشبزه یاربزهاندن