بر روی کاغذ اوردنبر روی کسی اوردنبر روی کسی خندیدنبر روی یگدیگر بیرون امدنبر زانو نشستنبر زبان افتادنبر زبان امدنبر زبان اوردنبر زبان برامدنبر زبان بودنبر زبان راندن نام کسیبر زبان رفتن سخنیبر زبان گذشتنبر زبان گرفتنبر زبان نیاوردنبر زبان کسی پیغام دادنبر زبان کسی راندنبر زبان کسی رفتنبر زدنبر زدهبر زده کفبر زمینبر زمین زدنبر زین پیچیدنبر سان دودبر سان شیدبر سخن زدنبر سر افسر داشتنبر سر امدنبر سر اوردنبر سر اولاد ادم هر چه اید بگذردبر سر بازار بودنبر سر بازار تیز کور شود مشتریبر سر پابر سر چیزی بودنبر سر چیزی داشتنبر سر چیزی کردنبر سر خاری بودنبر سر خوردنبر سر دست امدنبر سر دست درامدنبر سر دفتر بودنبر سر دو راهی قرار گرفتنبر سر راه بودنبر سر زبان بودنبر سر زبان جهیدن سخنیبر سر زبان گفته شدنبر سر زبان ها افکندنبر سر زبانها افتادنبر سر زدن