حال کسی گرفته شدنحال یا حال وحوصله ی حال وهوای یا چیزی کسی یا کاری را داشتنحالا کو تا انحالت چیزی به کسی دست دادنحالی به حالی شدن یا کردنحالی کسی بودن یا شدنحجت بر کسی تمام بودن یا شدنحجت بر کسی تمام کردنحرف باد هواستحرف تو دهن کسی گذاشتنحرف حرف می اوردحرف حساب جواب نداردحرف حق تلخهحرف دهنت را بفهمحرف راست را باید از بچه شنیدحرف گل انداختنحرف مرد یکی استحرف مردم تمامی نداردحرف مفت زدنحرف مفت کفشت جفتحرمت امام زاده با متوالی استحساب به دینار بخشش به خروارحساب حسابه کاکا برادرحساب سر انگشتیحساب کار خود را کردنحسرت به دل کچل خدیجه مردم ندیدم نوه و نتیجهحسش نیستحسن خدا داده را حاجت مشاطه نیستحسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفتحسود هرگز نیاسودحسین صاف کارحق به حق دار می رسدحق گرفتنی است نه دادنیحلال زاده به دائیش می رودحلوای تن تنانی تا نخوری ندانیحمام زنانهحمومک مورچه داره بشین و پاشو خنده دارهحنا ی کسی رنگ یا رنگی داشتنحناش رنگ نداردحیا را خورده ابرو را قی کردهحیف از طلا که خرج مطلا کند کسیخار چشم کسی بودن یا شدنخار داشتنخارخاسک یا خارخسک زیر دم یا دمب کسی دراوردنخاصه خرجیخاطر کسی جمع بودنخاطر کسی را خواستنخاطرجمع بودن یا شدنخاطرخواه کسی بودنخالتور