صابون به دل مالیدنصابون چرک را می برد چرک صابون راصابون کسی به تن خوردنصابون کسی به تن یا جامه ی دیگری خوردنصاف شدنصاف وپوست کنده یا صاف و پوست کندهصبح دولت دمیدنصبر ایوبصبر قاصد خداست کارها روبرو استصحبت بر سر چیزی بودنصحبت کسی با دیگری گل کردن یا گل انداختن یا کرک انداختنصد تا چاقو بسازه یکیش دسته ندارهصد رحمت به کسی یا چیزیصدا از دریوار در بیاد از فلانی در نمی یادصدای چیزی را درنیاوردنصدای کسی از جای گرم درامدنصدای کسی را دراوردنصدای کسی یا چیزی را بریدنصدتایک غازصدرحمت به کفن دزد اولی یا باز هم کفن دزد اولیصغراوکبرا یا صغرا و کبرا چیدنصغری کبری چیدنصفاسیتیصلاح مملکت خویش خسروان دانندصنار بده اش به همین خیال باشصورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیارصورتش را با سیلی سرخ نگه می داره