اسم دختر فارسی - صفحه 3
سایه روشن درون جنگل، سایه روشنِ جنگل، در گویش مازندران سایه روشن جنگل
دختر
مازندرانی، فارسی
طبیعت پردیس
بهشت، باغ، بستان، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) فضای سبز و گل کاری شده ی اطراف ساختمان، ( = فردوس )، ف ...
دختر
فارسی
طبیعت فرنوش
نوشنده شکوه و جلال، دارای شکوه جاودان، ( دساتیر ) نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فا ...
دختر، پسر
فارسی شکیبا
صبور، باحوصله، بردبار، باشکیبایی، صبور و بردبار
دختر
فارسی گلشن
گلستان، گلزار، جدیقه، باغ، ( به مجاز ) خانه
دختر
فارسی
طبیعت رضوانه
منسوب به رضوان، بهشتی، خشنودی، ( رضوان، ه ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیبارو، مؤنث رضوان، بهشت
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، مذهبی و قرآنی آرشیدا
خورشید آریایی، بانوی درخشان، ( آر، شید، الف اسم ساز )، آریائی درخشان، بانوی درخشان آریایی، بانوی آر ...
دختر
فارسی
طبیعت آوین
مانند آب، زلال، ( در کردی ) عشق، ( آو= آب، ین ( پسوند نسبت ) )، به رنگ آب، پاک، ( آو = آب + ین ( پس ...
دختر
کردی، فارسی آدرینا
زیبارو، آتشین، سرخ روی، [ ( آدر = آتش، ین ( پسوند نسبت )، الف اسم ساز ) ]، [ ( آدر = آتش + ین ( پسو ...
دختر
فارسی روژینا
تابناک، روشنی بخش، صبح روشن، [روژ = روز، ین ( پسوند نسبت )، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به روز، ( روژ ...
دختر
کردی، فارسی
طبیعت غنچه
گل ناشکفته، نوگل، ( در گیاهی ) گلی که شکفته نشده و هنوز گلبرگ ها و کاسبرگ هایش فشرده و جمع اند، ( د ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل لیانا
بانوی درخشان و زیبا روی، ( لیان، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به لیان، ب لَیان، ( لیان + ا ( پسوند نسب ...
دختر
فارسی شروین
نام انوشیروان دادگر، نام قلعه شروان، ( اَعلام ) ) نام قلعه ی شروان، ) نام دو تن از پادشاهان سلسله ی ...
پسر، دختر
فارسی نفس
جان و روح، دم و لحظه، نفس، عمل دو بازدم را گویند، مایه زندگی، کسی که وجودش مانند نفس کشیدن برای زند ...
دختر، پسر
فارسی رونیکا
زیبارو، پیروزکننده، دخترخورشید، ( رو، نیکا )، روی زیبا، زیباروی، عامل پیروزی، دختر خوش یمن
دختر
فارسی، یونانی سمن بر
سفید، معطر و لطیف مانند سمن، ( به مجاز ) دارای اندام معطّر چون سَمن، یا دارای اندام سفید و لطیف، آن ...
دختر
فارسی آذین
زینت، آرایش، زیور، آیین، زیب، رسم و قاعده، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در و ...
دختر، پسر
فارسی گلابتون
نقش برجسته با رشته های نقره و طلا روی پارچه، ( در صنایع دستی ) رشته های نازک طلا و نقره ( امروزه اغ ...
دختر
فارسی لادن
گل زینتی، ( در گیاهی ) گل زینتی به رنگ زرد، قرمز یا نارنجی، گیاه این گل که علفی یا پایا و رونده یا ...
دختر
فارسی، یونانی
طبیعت، گل ارغوان
گل سرخ رنگ، صورت سرخ و زیبا، ( در گیاهی ) درختی است زینتی از تیره ی پروانه واران با گلهایی به رنگ س ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل دلسا
همچون دل، مثل قلب، ( به مجاز ) دارای احساس و عاطفه، ( دل، سا ( پسوند شباهت ) )، همچو دل که جایگاه ع ...
دختر
فارسی حورا
حور، زن زیبای بهشتی، زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی
دختر
عربی، فارسی آفتاب
نور خورشید، روشنایی، خورشید، شمس، ستاره ی نورانی ( از ثوابت ) مرکز منظومه شمسی که نور و حرارت زمین ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی روشنک
شاتل، روشن، ( اوستایی )، ( در گیاهی ) نام گیاهی است ( شاتل )، ( اَعلام ) در روایات ایرانی نام دختر ...
دختر
فارسی، اوستایی، یونانی
تاریخی و کهن، طبیعت سیران
گردش، تفریح وسفر، ( در قدیم ) گردش و تفرج، سفر، گردش و تفریح
دختر
کردی، فارسی سبا
سی وچهارمین سوره قرآن، ( مجاز ) انسان، ( اَعلام ) ) ( = سباء ) سوره ی سی و چهارم از قرآن کریم، ) نا ...
دختر
عربی، عبری، فارسی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی آرام
آسایش، صلح، آشتی، مایه ی آرامش، سکون، ثبات، طمأنینه، راحت، آرامش بخش، تسلی بخش، آهسته ساکت سنگینی و ...
دختر، پسر
فارسی آریانا
منسوب به آریا، آریایی، ( اَعلام ) ) نامی است که جغرافی دانان یونانی به قسمتی از ایران یعنی سرزمین آ ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن مهتا
مثل ماه، زیبا و درخشان، همانند ماه، چون ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ماهگونه، همتای ماه، زیبا و درخشان ...
دختر
فارسی
طبیعت اوین
عشق، ( = آوین )، آوردن، ( اَعلام ) نام منطقه ای در شمال غرب تهران، که پیشتر از روستاهای شمیران بود، ...
دختر
کردی، فارسی آرینا
از نسل آریایی، نجیب و با اصالت، ( آرین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به آرین، ( آرین ( ؟ )، [این واژه ...
دختر
کردی، فارسی
تاریخی و کهن دلشاد
مسرور، شاد و بانشاط، خوشحال و شادمان، در حال شادمانی، خوشحال، شاد
دختر
فارسی گلچهره
گل رو، زیبا روی، ( به مجاز ) دارای چهره ای مانند گل، گل رخ، گلچهر، آن که چهره ای زیبا چون گل دارد، ...
دختر
فارسی
طبیعت تانیا
توانستن، ملکه مهربان، دختر بی همتا، دختر تنها، در گویش خراسانی به معنی توانستن، تالار، تهنیا
دختر
کردی، فارسی، فرانسوی گلعذار
گل چهره، آنکه سیمایی چون گل دارد، زیباروی، ( = گل چهره )، گل ( فارسی ) + عذار ( عربی )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت فراز
اوج، بلندی، ( به مجاز ) خوب، خوش، جای بلند، بلندترین بخش از جایی، باز، ( در قدیم ) ( به مجاز ) خوبی ...
پسر، دختر
فارسی فرخ لقا
زیباروی، خوش برخورد، خوش صورت، زیبا چهر، نیکو دیدار، ( اَعلام ) قهرمان داستان امیر ارسلان رومی، دخت ...
دختر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن نقره
فلزی سفید رنگ و گران بها، ( از سغدی ) ( در شیمی ) فلزی گران بها، نرم، و سفید با جلای فلزی که در ساخ ...
دختر
فارسی گلاله
موی مجعد و پیچیده، کلاله، ( = کلاله )، مو و کاکل مجعد و پیچیده، نوعی پیراهن، قمیص، نوعی پیراهن که د ...
دختر
فارسی، عربی نوبر
( به مجاز ) تازه و جدید، شاداب، نو برانه، ویژگی میوه ای که در آغاز فصل خود به بازار می آید، ( در قد ...
دختر
فارسی ماهتاب
مهتاب، نور ماه، پرتو ماه، شعاع ماه
دختر
فارسی
کهکشانی نازلی
دارای ناز و عشوه، نازنین، نازنده، دارای ناز، نازدار، ناز ( فارسی ) + لی ( ترکی ) دارای ناز و عشوه، ...
دختر
ترکی، فارسی گلطلا
گلزر، گل طلایی رنگ، گل زیبای طلایی، ( = گلزر )
دختر
فارسی
گل دلارام
آرامش دهنده دل، محبوب، معشوق، ( به مجاز ) موجب آرامش خاطر، با آسودگی خاطر، دل آرام
دختر
فارسی مهربانو
بانوی مهربان، بانوی خورشید، بانوی مهربان و با محبت، زنِ مهربان، زنی که چون خورشید می درخشد
دختر
فارسی شکوه
بزرگی، جلال، شوکت، حالتی در کسی که به بزرگی جلوه کند و احترام برانگیزد یا چشم ها را خیره کند، حشمت ...
دختر
فارسی گلچین
منتخب، برگزیده، آن که گل می چیند، گل چیننده، ( به مجاز ) آن که از بین یک مجموعه بهترین را انتخاب می ...
دختر
فارسی نارین
منسوب به نار، آتش، ( به مجاز ) زیبارو و سرخ رنگ مثل دانه انار، ( نار، ین ( پسوند نسبت ) )، ( به مجا ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت مهین دخت
دختر بزرگ، دختر ماه گونه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مِهین، دخت = دختر )، دختر بزرگ و بلند قدر، ( مَهین، ...
دختر
فارسی همدم
مونس، هم صحبت، یار، ( به مجاز ) همنشین
دختر
فارسی خرامان
آن که با ناز و تکبر راه می رود، عشوه کنان، دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز
دختر
فارسی روشا
شاد رو، شاداب، دارای چهره ی شاد، ( رو، شا = شاد ) روشاد، ( رو + شا = شاد ) روشاد، روشن
دختر
فارسی نیکی
خیر، احسان، خوبی، نیکوکاری، ثواب، خوب بودن، ( در قدیم ) آسایش، رفاه، ثواب اخروی، ثواب اُخروی
دختر، پسر
فارسی صدری
منسوب به صدر، سینه، بالا، پیشوا، بزرگ، ( صدر، ی ( پسوند نسبت ) )، مربوط به صدر ( سینه )، م صدر، ( د ...
دختر
فارسی، عربی
هنری سروگل
( به مجاز ) زیبا، شاداب، خوش قامت، ( سرو = درخت سرو، گل ) ( به مجاز ) زیبا و با طراوت و شاداب، ( سر ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل پونه
گیاهی معطر از خانواده نعناع که مصرف دارویی دارد، ( در گیاهی ) گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانواده ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل مهشاد
ماهشاد، زیباروی خوشحال، ( = ماهشاد )، مرکب از مه ( ماه ) + شاد ( خوشحال )
دختر
فارسی
کهکشانی فرهنگ
آداب، رسوم، اندیشه، هنر، شیوه ی زندگی، شعور، تربیت اجتماعی، پدیده ی کلی پیچیده ای از آداب، و شیوه ی ...
پسر، دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن گل جهان
( به مجاز ) زیبارو، ویژگی کسی که به لحاظ خصوصیت ویژه ای ( نظیر زیبایی ) در دنیا ممتاز و سرآمد باشد، ...
دختر
فارسی
گل آندیا
نام همسر بابلی اردشیر پادشاه هخامنشی، دختر پاک، فرشته کوچک، ( اَعلام ) نام همسر بابلی اردشیر درازدس ...
دختر
فارسی، بابلی پوران دخت
دختر سرخ و گلگون، ( به مجاز ) زیبارو، نام دختر خسروپرویز و ملکه ایران در دوران ساسانی، ( پوران، دخت ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ماه منیر
ماه درخشان و تابان، ( به مجاز ) زیبارو، ماه ( فارسی ) + منیر ( عربی ) ماه نورانی، ماه درخشان
دختر
فارسی، عربی
کهکشانی ایران دخت
دختر ایران، دختر ایرانی، دختر آریایی، ( ایران، دخت = دختر )، نام همسر فریدون پادشاه پیشدادی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نازپری
آنکه مانند پری زیباست و ناز دارد، ( اَعلام ) نام دختر پادشاه خوارزم که همسر بهرام گور بود، ( در اعل ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن پری ماه
زیبا چون ماه و پری، زیباروی ماه مانند
دختر
فارسی
کهکشانی مهرانه
منسوب به مهران، دارنده ی مهر، فروغ خورشید، ( مِهران، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مِهران، ( مِهران ...
دختر
فارسی مهنوش
ماه جاویدان و همیشگی، ( به مجاز ) زیباروی همیشه زیبا، ( = ماه نوش )، ماه نوش، دارای زیبایی دائمی، ب ...
دختر
فارسی ملک ناز
فرشته زیبا، موجب افتخار پادشاه به لحاظ زیبایی، ویژگی آن که ناز و کرشمه ای شاهانه دارد، ملک ( عربی ) ...
دختر
فارسی، عربی ماهک
معشوقک زیباروی، خوب روی دوست داشتنی و زیباروی محبوب، ( ماه، ک/، ak/ ( پسوند تصغیر و تحبیب ) )، خوبر ...
دختر
فارسی
کهکشانی فریماه
زیباروی سعادتمند و با شکوه، دارای زیبایی و شکوهی چون ماه، ( فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، ...
دختر
فارسی
کهکشانی آفرین
تحسین، ستایش، سپاس، تبریک، آفرینش، دعا، مدح، شکر، تهنیت، نوایی در موسیقی، ( در قدیم ) درخواست و الت ...
دختر
فارسی
هنری بهنوش
گوارا، نوش و شهد نیکو، نیکو نوشنده، مرکب از به ( بهتر یا خوب ) + نوش ( عسل )
دختر
فارسی گیتا
جهان، گیتی، جهان آفرینش، آفرینش برابر با گیتی از واژه ی اوستایی «گئیتا /gaeta» برابر با گیتی، آفرین ...
دختر
فارسی سوما
ماه، نور ماه، ( به مجاز ) زیبا، نهر آب، نهر آب و مجرای قنات، به علاوه نهر آب و مجرای قنات، در گویش ...
دختر، پسر
کردی، گیلکی، فارسی
طبیعت، کهکشانی یاس
نام گلی زینتی و بسیار خوش بو با رنگ های زرد، سرخ، سفید و بنفش، گل منسوب به حضرت زهرا ( س )، ( در گی ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل، مذهبی و قرآنی گلاب
مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می آید، مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب حاصل می شو ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل پانته آ
نام زیبا ترین زن آسیا در زمان کورش، ( اَعلام )، زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار ...
دختر
فارسی، یونانی
تاریخی و کهن مستانه
سرخوش و شاد، همراه با سرخوشی و شادی، ( در قدیم ) ( به مجاز ) با حالت سرخوشی و سرمستی، مستی آور
دختر
فارسی مروه
بسیار خوش بو و معطر، به معنی مرَوَح است که بسیار خوشبو و معطر کننده است، خوشبوی شده، بوی عطر گرفته، ...
دختر
فارسی رونیا
آن که چهره اش مثل نیاکان است، ( به مجاز ) اصیل، مقلوب نیارو ( ی )، ( به مجاز ) اصیل و نژاده، بر وزن ...
دختر
فارسی مهربان
با مهر و محبت، نیکی کننده، رحم کننده، با محبت، با مهر، ( در عرفان ) مهربان صفت ربوبیت را گویند، ( ا ...
دختر
فارسی نرمین
لطیف بودن، ( به مجاز ) مهربان، ( نرم، ین ( پسوند نسبت ) )، لطافت و لطیف بودن، ملایمت و خوش رفتاری د ...
دختر
فارسی الین
منسوب به ایل، ( به مجاز ) هم نژاد و هم خون، ( ال= ایل، ین ( پسوند نسبت ) )
دختر
ترکی، فارسی شاه پری
شاه پری ها، عنبر، پری
دختر
فارسی فریما
فریبا، زیبا و دوست داشتنی، ( = فریبا )
دختر
فارسی آرنیکا
آریایی نیک پندار، آریایی نیک خو، همیشه بهار کوهی، تنباکوی کوهی، ( در عربی ) دُخانُ الفُوج، خانِقُ ا ...
دختر
فارسی
طبیعت پریچهر
فرشته رو، زیبا مثل پری، ( به مجاز ) زیباروی، ( به مجاز ) زیبارو ( ی )، پریچهره
دختر
فارسی سایه
( به مجاز ) توجه، پناه، حمایت، حشمت و بزرگی، ( در فیزیک ) تاریکی نسبی که به سبب جلوگیری تابش مستقیم ...
دختر
فارسی نازنین رقیه
ترکیب دو اسم نازنین و رقیه ( بسیار دوست داشتنی و افسون )، رقیه ی دوست داشتنی، رقیه ی عزیز و گرامی، ...
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی سحرناز
زیبایی سپیده دم، ( به مجاز ) زیبا، سحر ( عربی ) + ناز ( فارسی ) مرکب از سحر ( زمان قبل از سپیده دم ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت گلرخ
دارای چهره ای مانند گل، زیبا روی، گل چهره، زیبا رو، آن که چهره ای زیبا چون گل دارد
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، گل رودابه
نام دختر مهراب پادشاه کابل، همسر زال و مادر رستم پهلوان شاهنامه، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) دختر مهر ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن چنور
نام گیاهی خوش بو، گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان میروید، گیاهی خوشبو
دختر، پسر
کردی، فارسی
طبیعت دیبا
نام نوعی پارچه ابریشمی رنگین، ( = دیباه ) ( در قدیم ) نوعی پارچه ی ابریشمی معمولاً رنگین، نوعی پارچ ...
دختر
فارسی سوزان
دارای حرارت و گرمای بسیار زیاد، ( در قدیم ) ( به مجاز ) سرشار از اندوه و اشتیاق، سوزاننده
دختر
فارسی ترمه
نوعی پارچه با نقش های بته جقه یا اسلیمی، نوعی پارچه ( قیمتی ) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم با نقش های ...
دختر
فارسی فریناز
زیباروی دارای ناز و شکوه، [فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، ناز= کرشمه و غ ...
دختر
فارسی خجسته
مبارک، سعادتمند، خوشبخت، گل همیشه بهار، فرخنده، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در دستگاه نوا، کامروا، ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت، گل، هنری شیلان
درخت عناب، مهمانی، سور، غذا، ( در قدیم ) ( در گیاهی ) ( = چیلان )، طعام، چیلان، عناب
دختر
فارسی، مغولی
تاریخی و کهن، طبیعت نیکو
خوب، گران بها، درست، پسندیده، شایسته، زیبا، ( در قدیم ) دلپسند، مطبوع، ارزنده، گران، صحیح، شخص زیبا ...
دختر
فارسی