اسم دختر عربی با حرف ع

معصوم، بی گناه، پاک دامن، معصوم بودن، بی گناهی، پاک دامنی، ناموس و عفت زنان، ( در قدیم ) نگهداری و ...

زن مهربان و خوش قلب، محبت، مهربانی، مهر، عطوفت، عربی محبت و مهربانی

دوشیزه، بکر، لقب حضرت مریم مادر حضرت عیسی ( ع ) و حضرت فاطمه ( س )، باکِره، آشکار، ( اَعلام ) ) لقب ...

آسوده خاطر، خوشحال، نیکوحال، زن نیکو حال، ( اَعلام ) [ پیش از هجرت، هجری] همسر پیامبر اسلام ( ص ) و ...

پرهیزکاری، پارسایی، پاکدامنی، حالت خویشتن داریِ زن در رویارویی و معاشرت با نامحرم و حفظ آبرو، رعایت ...

انگبین، ( به مجاز ) بسیار شیرین و خوش مزه، بسیار دوست داشتنی، مایع خوراکیِ غلیظ و چسبناکی که زنبور ...

رفیع، شریف، سرافراز، ( مؤنث عالی )، عنوانی احترام آمیز برای زنان، عالی مقام ( زن )، عالی، + عالی، م ...

گرامی، ارجمند، محترم، مؤنث عزیز، ( عربی ) ( مؤنث عزیز )، عزیز، محبوب، گرانمایه

خوش گذرانی، کامرانی، عیش، ( عشیرة )، کام جویی، ( در قدیم ) هم نشینی، معاشرت

آنچه از سوی خداوند یا از طرف شخصی بزرگ به کسی بخشیده شود، انعام، بخشش

دانا، شناسنده خدا از طریق عرفان، زن عارف، ز عارف، و، ( در قدیم ) مهربانی و نیکی ( عارفت )، عارف، مؤ ...

دادگر، بانوی باانصاف، ( مؤنث عادل ) عادل، مؤنث عادل

مؤنث عظیم، بزرگ، عظیم، ( عربی ) ( مؤنث عظیم )، مؤنث عظیم، کلان، با اهمیت، فراوان، بسیار

کیهان، پهنه ی کره ی زمین و آنچه در آن است، جهان، ( به مجاز ) حالت و وضعیت، دنیا

منسوب به عهد، زن پایبند به عهد و پیمان، ( عهد، ایه ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زن هم پیمان، ( عرب ...

دانا، دانشمند، آگاه، بانوی دانشمند

منسوب به علی، شریف، آنچه که مرتفع باشد، آنچه که شریف باشد، کسی که از اولاد علی ابن ابی طالب ( ع ) ب ...

مؤنث عابد، عبادت کننده، زنی که بسیار عبادت می کند، عابد، ( عربی ) ( مؤنث عابد ) ( در قدیم ) زنی که ...

مؤنث عفیف، پای بند به اصول اخلاقی، پارسا و پرهیزکار، ( مؤنث عفیف )، عفیف، دارای عفت، پرهیزکار، پارسا

بزرگوارتر، برتر، بلندتر، بالاتر، والا و با ارزش، ویژگی جایی که نسبت به جای دیگر بر بلندی قرار گرفته ...

مثل، مانند، همتا، هم شأن، همسر، ( مؤنث عدیل )، همانند، هم وزن

منسوب به عرفان، ( عرفان، ه ( نسبت ) )، ( عربی ـ فارسی ) ( عرفان + ه ( نسبت ) )، منسوب به عرفان عرفا ...

زن فراخ چشم، زن زیبا چشم، ( عربی، عیناء )

ویژگی زن بزرگوار و گرامی، کریمه، مخدره، هر چیز گرامی، بزرگ و مهتر قو، ( عربی ) ( مؤنث عقیل )، زن بز ...

منسوب به عطر، خوشبو، دلانگیز، ( عربی ـ فارسی ) ( عطر، ین ( پسوند نسبت ) )، معطر، ( عربی ـ فارسی ) ( ...

موٌنث عاصم، نگه دارنده، محافظ، ( مؤنث عاصِم )

باد تند و شدید، تندباد، ( مؤنث عاصِف )، عاصِف، معرب از سریانی

مهربانیها، مهربانی، مهر، عاطفه ها، احساسات، الطاف

منسوب به عطر، معطر، خوشبو، ( عطر، ایه ( پسوند نسبت ) )

مؤنث عاقل، دارای عقل و فهم زیاد، ( مؤنث عاقل )، زنِ عاقل، عاقل، زنِ عاقل عاقل

نوعی ماده ی خوش بو کننده که از ترکیب مشک، گلاب، زعفران، و بعضی مواد دیگر تهیه می شد و آن را برای خو ...

نام سنگی قیمتی به رنگ زرد و صورتی یا جگری، سنگی سلیسی و آبدار و قیمتی، که رنگ سرخ آن بسیار جالب است ...

ترکیب دو اسم عارفه و زهرا ( دانا و نیکو )، ( اسم مرکب ) ( عارفه به معنی زن مشهور، زن شکیبا، نیکو، د ...

عطرآگین و خوش بو

جاودان، جاودانی، منسوب به عَدن به معنی جاودان، لذت، حظ، بهشتِ زمینی

نوعی آهو، زن سفید، سفید، زمین سفید که هموار نشده، ( اعلام ) نام یک شاعره ی عرب

زنِ مهربان و با عاطفه

ترکیب دو اسم عطیه و زهرا ( بخشش و نیکو )، از نام های مرکب، عطیه و زهرا

شیرین و زیبا، عسل زیبا و قشنگ، ( به مجاز ) ویژگی دختری که شیرین و قشنگ و زیباست

مونث علیم، دانا، آگاه، ( مؤنث علیم )

خویشاوندان، نزدیکان

آغاز تاریکی بعد از غروب آفتاب، ( در قدیم ) زمانِ میان غروب آفتاب و طلوع فجر، شبانگاه، شامگاه

دارای بوی خوش، معطر، خوشبو، ( به مجاز ) دلپذیر و خوش

مهربانیِ بسیار

علیم، دانا، ا ( پسوند نسبت ) )

ابر باران ریز

عالم ( عربی ) + تاج ( فارسی ) آن که چون تاجی بر سر عالم می درخشد

عجب ( عربی ) + نوش ( فارسی ) نام زنی در منظومه خسروشیرین

روز نهم از ماه ذی الحجه و روز قبل از عید قربان

دختر بهشتی

آن که موجب سربلندی زنان است

آن که موجب بزرگی و سربلندی زمان خود است

آن که باعث عزت و سربلندی سیدها است

آن که باعث سربلندی و عزت پادشاهان است

عزت ( عربی ) + بانو ( فارسی ) بانوی گرامی و ارجمند

عزت ( عربی ) + زمان ( فارسی )، عزت الزمان

زنان گرامی و ارجمند، نام دختر فتحعلی شاه قاجار

سبب خوشی پادشاهان

ترکیب دو اسم عصمت و زمان ( معصوم و هنگام )، بی گناه و پاک در دوران و زمان، آن که در دوران خود مبرا ...

عصمت پادشاهان

معطر و خوشبو کننده، عطر ( عربی ) + سا ( فارسی )

عطریه، خوشبو، ( = عطریه )

عطریه، خوشبو، ( عطر، اینه ( پسوند نسبت ) ) ( = عطریه )

عطاءالله

پرهیزکاری، پاکدامنی

میوه ای به رنگ قرمز که خواص درمانی فراوانی دارد

ماده ای چرب، خوشبو، و معطر، و معطر که از معده یا روده نوعی ماهی گرفته می شود و امروزه در عطرسازی به ...

مرغی افسانه ای، سیمرغ

زن خوشبو، نام دختر عبدالمطلب، جد پیامبر ( ص )

نام سوره ای در قرآن کریم

مؤنث عامر، آباد کننده

باعث عزت و سربلندی پادشاه، از زنان معروف اواخر دوره ایلخانیان

نامی که اعراب مسلمان به عزرا می دهند، عزرا

مونث عقیق