اسم دختر - صفحه 5
روشنایی، روشن، تابناک، اسم کردی به معنی روشنایی می باشد
دختر
کردی صنوبر
نام درختی همیشه سبز، ( در گیاهی ) نام چند نوع گیاه درختی از خانواده ی بید با برگ های براق که در کنا ...
دختر
عربی، فارسی
طبیعت سعادت
بهروزی، خوشبختی، نیک بخت شدن، ( در احکام نجوم ) سعد بودنِ ستاره ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها
دختر
عربی آهو
غزال، معشوق زیبا، چشم زیبا، تندرونده، غزاله، سریع العمل، جانور معروف که نام دیگر آن غزال است، آهو ب ...
دختر
فارسی
طبیعت بدری
منسوب به بدر، ماه تمام، بارانی که پیش از زمستان ببارد، بارانی که پیش از سرما بیاید، بدر بودن، ماه ت ...
دختر
فارسی، عربی
کهکشانی شرافت
بزرگ منشی، ارزشمندی، حالتی در شخص که او را از ارتکاب رذایل باز می دارد، بزرگواری
دختر
عربی اقبال
خوشبختی، سعادت، در باور مردم آنچه باعث خوشبختی شود، بخت، در باور عامه، آنچه باعث خوشبختی می شود، بخ ...
پسر، دختر
عربی شکیلا
منسوب به شکیل، خوشگل و زیبا، ( شکیل = خوشگل، زیبا، ا ( پسوند نسبت ) )، زیبا + ا ( پسوند نسبت ) )، ش ...
دختر
فارسی، عربی نیلا
آبی دریا، به رنگ نیل، نیلی، ( نیل، ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به نیل، ت نیل، نیل ( سنسکریت ) + ا ( فا ...
دختر
فارسی، سانسکریت پریزاد
زاده پری، زیبا، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی، ( در قدیم )، پری زاده، آنکه از نژادِ پَری است، ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن زرافشان
زربافت، نثار کننده زر و سکه ی طلا، ذرات زر پاشیده شده، با ذرات طلا اندود شده
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ترانه
سخن معمولاً موزون که با موسیقی خوانده می شود، آواز، ( در موسیقی ) شعری متشکل از چند بیت مقفا و هم س ...
دختر
فارسی
هنری عالم
کیهان، پهنه ی کره ی زمین و آنچه در آن است، جهان، ( به مجاز ) حالت و وضعیت، دنیا
دختر
عربی
کهکشانی ماه پری
زیبا چون ماه و پری، پریِ مانند ماه، ( به مجاز ) بسیار زیبا
دختر
فارسی نوش آفرین
جاویدان آفریده شده، ( نوش، آفرین = آفریننده )، آفریننده خوشی و لذت، آفریننده ی شیرینی، ( به مجاز ) ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نغمه
آهنگ یا ملودی، آوازه، آواز، تصنیف یا صوت موسیقیایی که از آلات موسیقی بر می خیزد، ( در موسیقی ایرانی ...
دختر
عربی
هنری آریان
منسوب به آریا، آریایی، آزاده، نجیب، م آریا، آریا، بانوی بسیار مقدس، نام دختر مینوس پادشاه اساطیری ی ...
پسر، دختر
فارسی، فرانسوی رخشنده
درخشنده، دارای عظمت و شکوه، ( صفت فاعلی از رخشیدن )
دختر
فارسی السا
مثل ایل، همانند ایل، بخشنده، دختر نجیب و پاکدامن، ( ترکی ـ فارسی ) ( ال= ایل، سا ( پسوند شباهت ) ) ...
دختر
ترکی، فارسی سانیا
سایه روشن درون جنگل، سایه روشنِ جنگل، در گویش مازندران سایه روشن جنگل
دختر
مازندرانی، فارسی
طبیعت مرحمت
رحمت، مهربانی و مهرورزی، لطف و مهربانی داشتن، مهربانی، لطف، لطف و مهربانی
دختر
عربی پردیس
بهشت، باغ، بستان، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) فضای سبز و گل کاری شده ی اطراف ساختمان، ( = فردوس )، ف ...
دختر
فارسی
طبیعت فرنوش
نوشنده شکوه و جلال، دارای شکوه جاودان، ( دساتیر ) نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فا ...
دختر، پسر
فارسی نادره
بی مانند، کمیاب، بی نظیر، شخص هوشمند و دارای نبوغ که نظیر او کمتر ظهور می کند، ( به مجاز ) ( در قدی ...
دختر
عربی شکیبا
صبور، باحوصله، بردبار، باشکیبایی، صبور و بردبار
دختر
فارسی سیاره
ستاره، کوکب، کاروان، قافله، ( در نجوم ) هر جرم آسمانی که در منظومه ای به دور ستاره ای می گردد، به و ...
دختر
عربی
طبیعت، کهکشانی گلشن
گلستان، گلزار، جدیقه، باغ، ( به مجاز ) خانه
دختر
فارسی
طبیعت رضوانه
منسوب به رضوان، بهشتی، خشنودی، ( رضوان، ه ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیبارو، مؤنث رضوان، بهشت
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، مذهبی و قرآنی نادیه
ندا دهنده، صدا کننده، حادثه، ( مؤنث نادی )، ندا کننده، مؤنث نادی
دختر
عربی آرشیدا
خورشید آریایی، بانوی درخشان، ( آر، شید، الف اسم ساز )، آریائی درخشان، بانوی درخشان آریایی، بانوی آر ...
دختر
فارسی
طبیعت آوین
مانند آب، زلال، ( در کردی ) عشق، ( آو= آب، ین ( پسوند نسبت ) )، به رنگ آب، پاک، ( آو = آب + ین ( پس ...
دختر
کردی، فارسی سامیه
والا، بلندمرتبه، ( مؤنث سامی )، ( در قدیم ) بلند، ( سامی، ( در قدیم ) بلند سامی، مؤنث سامی، زن بلند ...
دختر
عربی ماریه
زن سفید و درخشان، زنِ سفید و براق، بسیار درخشنده، ( اَعلام ) نام همسر قبطی پیامبر اسلام ( ص ) و ماد ...
دختر
عربی آدرینا
زیبارو، آتشین، سرخ روی، [ ( آدر = آتش، ین ( پسوند نسبت )، الف اسم ساز ) ]، [ ( آدر = آتش + ین ( پسو ...
دختر
فارسی رفعت
والایی، بزرگواری، بلندی، ( به مجاز ) برتری مقام و موقعیت، بلند قدری، افراشتگی و بلندی
دختر، پسر
عربی والیه
حاکم، پادشاه، سلطان، ( مؤنث والی ) ( در قدیم ) حاکم و پادشاه و سلطان ( زن )، مؤنث والی
دختر
عربی انیسه
همنشین، همدم، آتش، ( مؤنث انیس )، زن انس گیرنده و همدم، زن مصاحب و هم نشین، ( اَنیس، زن مصاحب و هم ...
دختر
عربی نیر
روشنایی بخش، تابنده، نورانی، روشن، منور، ( در قدیم ) ستاره، کوکب
دختر
عربی
طبیعت، کهکشانی روژینا
تابناک، روشنی بخش، صبح روشن، [روژ = روز، ین ( پسوند نسبت )، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به روز، ( روژ ...
دختر
کردی، فارسی
طبیعت غنچه
گل ناشکفته، نوگل، ( در گیاهی ) گلی که شکفته نشده و هنوز گلبرگ ها و کاسبرگ هایش فشرده و جمع اند، ( د ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل سوین
شادباش، عشق و محبت، عشق، محبت، علاقه شدید
دختر
ترکی دلنیا
آسوده خاطر، مطمئن، فارغ البال، اطمینان، تضمین
دختر
کردی مرصع
آراسته، گوهرنشان، جواهرنشان، آنچه با جواهر تزئین شده باشد، ( در ادبیات ) ویژگی شعری که آرایه ی ترصی ...
دختر
عربی تبسم
لبخند، درخشیدن، خنده ی بدون صدا، خنده بدون صدا
دختر
عربی لیانا
بانوی درخشان و زیبا روی، ( لیان، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به لیان، ب لَیان، ( لیان + ا ( پسوند نسب ...
دختر
فارسی شروین
نام انوشیروان دادگر، نام قلعه شروان، ( اَعلام ) ) نام قلعه ی شروان، ) نام دو تن از پادشاهان سلسله ی ...
پسر، دختر
فارسی نفس
جان و روح، دم و لحظه، نفس، عمل دو بازدم را گویند، مایه زندگی، کسی که وجودش مانند نفس کشیدن برای زند ...
دختر، پسر
فارسی بهیه
تابان، نیکو، زیبا، روشن، فاخر، شکوه مند
دختر
عربی رونیکا
زیبارو، پیروزکننده، دخترخورشید، ( رو، نیکا )، روی زیبا، زیباروی، عامل پیروزی، دختر خوش یمن
دختر
فارسی، یونانی حشمت
بزرگی، عظمت، شرم و حیا، بزرگی و احترام ناشی از داشتن قدرت و ثروت بسیار، ( در قدیم ) شرم، حیا، پروا، ...
دختر، پسر
عربی رکسانا
روشنک، نورانی، ( یونانی شده روشنک )، ( اَعلام ) نام دختر دارا [ پیش از میلاد] که اسکندر به موجب وصی ...
دختر
یونانی
تاریخی و کهن سمن بر
سفید، معطر و لطیف مانند سمن، ( به مجاز ) دارای اندام معطّر چون سَمن، یا دارای اندام سفید و لطیف، آن ...
دختر
فارسی آذین
زینت، آرایش، زیور، آیین، زیب، رسم و قاعده، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در و ...
دختر، پسر
فارسی گلابتون
نقش برجسته با رشته های نقره و طلا روی پارچه، ( در صنایع دستی ) رشته های نازک طلا و نقره ( امروزه اغ ...
دختر
فارسی صبریه
صبور و بردبار، ( صبر، ایه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به صبر، ( به مجاز ) صبور و شکیبا، ( عربی ) ( صبر ...
دختر
عربی لادن
گل زینتی، ( در گیاهی ) گل زینتی به رنگ زرد، قرمز یا نارنجی، گیاه این گل که علفی یا پایا و رونده یا ...
دختر
فارسی، یونانی
طبیعت، گل کژال
زیباروی سیاه چشم، در بعضی از نامنامه ها زیباروی سیاه چشم معنا شده است ( ؟ )، غزال، دختری با چشمان ز ...
دختر
کردی ارغوان
گل سرخ رنگ، صورت سرخ و زیبا، ( در گیاهی ) درختی است زینتی از تیره ی پروانه واران با گلهایی به رنگ س ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل دلسا
همچون دل، مثل قلب، ( به مجاز ) دارای احساس و عاطفه، ( دل، سا ( پسوند شباهت ) )، همچو دل که جایگاه ع ...
دختر
فارسی حورا
حور، زن زیبای بهشتی، زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی
دختر
عربی، فارسی آفتاب
نور خورشید، روشنایی، خورشید، شمس، ستاره ی نورانی ( از ثوابت ) مرکز منظومه شمسی که نور و حرارت زمین ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی محبوب
دوست داشتنی، معشوق، پسندیده، آن که یا آنچه که مورد علاقه و توجه دیگران است، مورد محبت، ( در تصوف ) ...
پسر، دختر
عربی صابره
صبرکننده، شکیبا، ( مؤنث صابر )، ( صابر، و، مؤنث صابر
دختر
عربی روشنک
شاتل، روشن، ( اوستایی )، ( در گیاهی ) نام گیاهی است ( شاتل )، ( اَعلام ) در روایات ایرانی نام دختر ...
دختر
فارسی، اوستایی، یونانی
تاریخی و کهن، طبیعت شفیقه
مهربان، دلسوز، ( مؤنث شفیق )، شفیق، مؤنث شفیق
دختر
عربی سیران
گردش، تفریح وسفر، ( در قدیم ) گردش و تفرج، سفر، گردش و تفریح
دختر
کردی، فارسی سبا
سی وچهارمین سوره قرآن، ( مجاز ) انسان، ( اَعلام ) ) ( = سباء ) سوره ی سی و چهارم از قرآن کریم، ) نا ...
دختر
عربی، عبری، فارسی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی فخریه
منسوب به فخر، نازیدن، سرافرازی و غرور، ( فخر، ایّه ( پسوند نسبت ) )، و
دختر
عربی آرام
آسایش، صلح، آشتی، مایه ی آرامش، سکون، ثبات، طمأنینه، راحت، آرامش بخش، تسلی بخش، آهسته ساکت سنگینی و ...
دختر، پسر
فارسی آریانا
منسوب به آریا، آریایی، ( اَعلام ) ) نامی است که جغرافی دانان یونانی به قسمتی از ایران یعنی سرزمین آ ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن مهتا
مثل ماه، زیبا و درخشان، همانند ماه، چون ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ماهگونه، همتای ماه، زیبا و درخشان ...
دختر
فارسی
طبیعت شعله
شراره آتش، روشنی، زبانه ی آتش، بخش گرم و نورانی آتش، زبانه و درخشش آتش، فروغ
دختر
عربی نسیبه
بانوی اصیل، خویشاوند ونزدیک، ( در قدیم ) دارای اصل و نسب، ( اَعلام ) نام یک زن صحابی شجاع از بنی نج ...
دختر
عربی
تاریخی و کهن اوین
عشق، ( = آوین )، آوردن، ( اَعلام ) نام منطقه ای در شمال غرب تهران، که پیشتر از روستاهای شمیران بود، ...
دختر
کردی، فارسی آرینا
از نسل آریایی، نجیب و با اصالت، ( آرین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به آرین، ( آرین ( ؟ )، [این واژه ...
دختر
کردی، فارسی
تاریخی و کهن هلن
روشنایی و نور، ( اَعلام ) هلن دختر ژوپیتر خدای خدایان یونان یکی از وسوسه انگیزترین زنان میتولوژی [ا ...
دختر
یونانی
تاریخی و کهن دلشاد
مسرور، شاد و بانشاط، خوشحال و شادمان، در حال شادمانی، خوشحال، شاد
دختر
فارسی گلچهره
گل رو، زیبا روی، ( به مجاز ) دارای چهره ای مانند گل، گل رخ، گلچهر، آن که چهره ای زیبا چون گل دارد، ...
دختر
فارسی
طبیعت بشرا
بشارت، خبر خوب، مژده، مژدگانی، از واژه های قرآنی ( یونس: )، دختر خوش خبر، بانوی خوش یمن
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی تانیا
توانستن، ملکه مهربان، دختر بی همتا، دختر تنها، در گویش خراسانی به معنی توانستن، تالار، تهنیا
دختر
کردی، فارسی، فرانسوی گلعذار
گل چهره، آنکه سیمایی چون گل دارد، زیباروی، ( = گل چهره )، گل ( فارسی ) + عذار ( عربی )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت گلاویژ
نام ستاره ای که در شب های تابستان نمایان می شود، ستاره سهیل، ( کردی، gilāvež ) نام ستاره ای که در ش ...
دختر
کردی
طبیعت، کهکشانی مونس
هم نشین و همراز، همدم
دختر
عربی عهدیه
منسوب به عهد، زن پایبند به عهد و پیمان، ( عهد، ایه ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زن هم پیمان، ( عرب ...
دختر
عربی فراز
اوج، بلندی، ( به مجاز ) خوب، خوش، جای بلند، بلندترین بخش از جایی، باز، ( در قدیم ) ( به مجاز ) خوبی ...
پسر، دختر
فارسی فرخ لقا
زیباروی، خوش برخورد، خوش صورت، زیبا چهر، نیکو دیدار، ( اَعلام ) قهرمان داستان امیر ارسلان رومی، دخت ...
دختر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن آنا
مادر، پایه و اساسی، زن، والده، مام، زن سالخورده، اساسی، پایه، ( اَعلام ) ( در میتولوژی یونان ) آناپ ...
دختر
ترکی بلور
شیشه شفاف، beryllos )، ) نوعی ماده ی معدنی جامد و شفاف مانند شیشه، آنچه از جنس شیشه ی شفاف خوب است، ...
دختر
عربی، یونانی سروه
نسیم، باد ملایم، باد خنک، ایاز
دختر
کردی
طبیعت نقره
فلزی سفید رنگ و گران بها، ( از سغدی ) ( در شیمی ) فلزی گران بها، نرم، و سفید با جلای فلزی که در ساخ ...
دختر
فارسی سعدیه
منسوب به سعد، ( به مجاز ) سعادتمند و خوشبخت، مج ( سعد، ایّه/iyyeـ/ ( پسوند نسب ) )، سعد، ( اَعلام ) ...
دختر
عربی هیوا
امید، آرزو، ( کردی، hiwā ) امید، فریاد، صدای بلند
دختر، پسر
کردی گلاله
موی مجعد و پیچیده، کلاله، ( = کلاله )، مو و کاکل مجعد و پیچیده، نوعی پیراهن، قمیص، نوعی پیراهن که د ...
دختر
فارسی، عربی نوبر
( به مجاز ) تازه و جدید، شاداب، نو برانه، ویژگی میوه ای که در آغاز فصل خود به بازار می آید، ( در قد ...
دختر
فارسی ماهتاب
مهتاب، نور ماه، پرتو ماه، شعاع ماه
دختر
فارسی
کهکشانی مکیه
منسوب به مکه، اهل مکه، ( مؤنث مکی )، مربوط یا متعلق به مکه، ( اَعلام ) سوره هایی از قرآن مجید که در ...
دختر
عربی صفا
صمیمیت، یکرنگی، پاکی، داشتن رفتار و کرداری همراه با دوستی و صمیمیت، خلوص و صمیمیت، ( اَعلام ) نام ج ...
دختر، پسر
عربی
هنری عالمه
دانا، دانشمند، آگاه، بانوی دانشمند
دختر
عربی امل
امید، آرزو، ( در قدیم ) امید و آرزو، به فتح الف
دختر
عربی علویه
منسوب به علی، شریف، آنچه که مرتفع باشد، آنچه که شریف باشد، کسی که از اولاد علی ابن ابی طالب ( ع ) ب ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی