اسم دختر با حرف س - صفحه 3

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

سردین

سمارسیس، ساردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی


دختر، پسر

فرانسوی، یونانی
سرگل/sargol/

اولین گل، بهترین از هر چیز


دختر

فارسی

طبیعت
سرگلان/sargolān/

بهترین از گل ها، ( سَر = ( به مجاز ) برتر، بهتر، با ارزش ترین بخش یا مهمترین فرد، گلان )، ( به مجاز ...


دختر

فارسی
سرگیس/sar-gis/

رنگین کمان


دختر

فارسی
سرمین/sarmin/

محجوب و باحیا


دختر

ترکی
سرناد/serenād/

نوعی ترانه و آواز عاشقانه


دختر

فارسی

هنری
سرنای/serenay/

هاله دور ماه و خورشید


دختر

ترکی
سروآزاد/sarv azad/

نام زنی در منظومه ویس و رامین


دختر

فارسی
سروبن

درخت سرو، معشوق خوش قد وقامت


دختر

فارسی
سروتن/sarv tan/

آن که اندامی زیبا و بلندبالا دارد


دختر

فارسی
سادنا/sadna/

پرده دار کعبه


دختر

فارسی
سادینا/sadina/

کسی که ناپاکی در او راهی ندارد


دختر

فارسی
ساراب/sārāb/

نام دهی در شهر بابک یزد


دختر

فارسی
سارادخت/s.-dokht/

دختر خالص و پاک، دختر مبرا از گناه و پاکیزه


دختر

پهلوی، عبری
سارال/sārāl/

نام روستایی در نزدیکی سنندج، ( اعلام ) نام بخشی در شهرستان دیواندره در استان کردستان


دختر

کردی
سارالماز/sar-almaz/

نا پژمردنی، بدون خزان


دختر

ترکی
ساردین

سمارسیس، سردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی


دختر، پسر

یونانی، فرانسوی
سارمه/sārme/

نام روستایی در شهرستان فومن در استان گیلان


دختر

گیلکی
سارنا/sarena/

همچو رعنا


دختر

فارسی
سارنیا/sarniya/

خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن


دختر

فارسی
سارونه/sārune/

درخت انگور، رَز، تاک


دختر

فارسی

طبیعت
ساریان/sariyan/

نام روستایی در نزدیکی مشهد


دختر

فارسی
ساریسا/sarisa/

کوشا، پیگیر


دختر

کردی
ساریناز/sarinaz/

دختر نازدار و زیبا


دختر

ترکی
سارینه/sarine/

پاک و خالص


دختر

فارسی
سازک/sazak/

ساز کوچک


دختر

فارسی

پرنده، هنری
سازین

نام روستایی در نزدیکی زنجان


دختر

فارسی
ساشا/sasha/

مدافع و محافظ مردان، ریشه اصلی نام ساشا یونانی است اما در زبانهای روسی و فرانسه و انگلیسی بکاربرده ...


دختر، پسر

یونانی
ساطعه/satee/

درخشنده، روشن، مؤنث ساطع


دختر

عربی
ساقه/sāqe/

بخشی از پیکر گیاهان، ( در گیاهی ) بخشی از پیکر گیاهان که معمولاً بالای سطح زمین رشد می کند و برگ، گ ...


دختر

عربی

طبیعت
سال مه/saleme/

مؤنث سالم، فاقد بیماری، بدون عیب یا خرابی


دختر

عربی
سالسا/salsa/

تند و تیز، نوعی سسس اسپانیایی


دختر

لاتین
سالویا/salviya/

نام گلی است


دختر

لاتین

گل
سالیا/sāliyā/

منسوب به سالی، ( سالی، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به سال، سالیانه ( ؟ )


دختر

فارسی
سالیز/saliz/

جای امن و امان، پناه، مکان آرامش و آسایش


دختر

لری
ساما/sāmā/

سام، سیاه، منسوب به سام، ( = سام )


دختر، پسر

اوستایی، پهلوی
سامال/samal/

نسیم


دختر

ترکی
سامانتا/samanta/

دختر آسمانی


دختر

لاتین
سامتین/samtin/

زر و جواهر


دختر

عربی، عبری
سامره/sāmere/

افسانه سرا، گوینده افسانه، قصه گو، مؤنث سامر، نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع ...


دختر

عربی
سامعه/sāme'e/

شنوا


دختر

عربی
سلاله زهرا/s.-zahrā/

ترکیب دو اسم سلاله و زهرا ( فرزند و نیکو )، از نام های مرکب، ه سلاله و زهرا


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
سلطانه/soltane/

فرمانروا، پادشاه


دختر

عربی
سلطنت/saltanat/

پادشاهی، فرمانروایی


دختر

عربی
سلماز/solmaz/

سولماز، زنی که پژمرده و پیر نمی شود


دختر

ترکی
سلمه/salme/

زن نازک اندام، نام گیاهی است


دختر

فارسی، عربی
سلن/selen/

خدای ماه


دختر

یونانی
سلوان/selvān/

کشفِ غم و اندوه و از بین بردن آن، ( = سلوانا )، ( سلوانا، [این کلمه ( در عربی ) با سلوان/solvān/ به ...


دختر

عربی
سلیا/seliya/

بهشتی و آسمانی


دختر

لاتین
سمات/samāt/

روش های نیکو، نشان ها، علامت ها، نام دعایی مشهور


دختر

عربی
سماح/samāh/

بخشندگی، سخاوت، مهربانی، آزادمنشی، بزرگ منشی، گذشت، بردباری، تسامح، بخشش


دختر

عربی
سماحه/samāhe/

بزرگواری، بخشندگی، سخاوت، بخشش، کرم، گذشت، بردباری، تسامح، چشم پوشی


دختر

عربی
سمارسیس

ساردین، سردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی


دختر، پسر

یونانی
سمان/samān/

مخفف آسمان، نام روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی، ( مخف ...


پسر، دختر

فارسی

طبیعت
سمانی/samāni/

منسوب به آسمان، سپهر، ( = آسمانی )، ن آسمان، به رنگ آسمان، ( به مجاز ) زیبا و قشنگ


دختر

فارسی
سمن اندام

سمن پیکر


دختر

فارسی
سمن پیکر

آن که اندامی سفید و لطف چون سمن دارد


دختر

فارسی
سمن چهر/s.-čehr/

آنکه چهره ی سفید و لطیف دارد، ( سَمن، چهر = چهره )، سمن چهره، سمن پیکر


دختر

فارسی
سمن چهره

آن که چهره ای سفید و لطیف چون سمن دارد


دختر

فارسی
سمن دخت/s.-dokht/

دختر سفید چهره و لطیف، ( سَمن، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیبارو و سفید


دختر

فارسی
سمن دیس

مانند سمن، مانند یاسمن


دختر

فارسی
سمن رو/s.-ru/

سمن چهره، ( = سمن چهر )


دختر

فارسی
سمن سا/s.-sā/

آن که شبیه سمن است و دارای چهره ای سفید، ( سَمن، سا ( پسوند شباهت ) )، آن که شبیه سمن است و دارای چ ...


دختر

فارسی
سمن سیما

سمن ( فارسی ) + سیما ( عربی )، سمن چهره


دختر

فارسی
سمن عذار/s.-eezār/

سمن چهر، ( = سمن چهر )


دختر

فارسی
سمن گل

گل یاسمن


دختر

فارسی
سمنتا/s.-tā/

زیبارو، لطیف و خوش بو، [سَمن = یاسمن، ( به مجاز ) چهره ی سفید و لطیف، بوی خوش، تا = نظیر، مانند، لن ...


دختر

فارسی
سمنوی/samanoy/

خوشبو، معطر


دختر

فارسی
سندوس/sandus/

نام خواهر خشایارشاه پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
سنور/sennor/

مهتر، بزرگ


دختر

عربی
سنیا/soniya/

آزاده، رها


دختر

سانسکریت، هندی
سهاد/sohād/

بیداری، شب زنده داری


دختر

عربی
سهی دخت/sa(o)hi dokht/

دختر راست کردار و درست رفتار، ( سَهی = درست و راست، سهی = سها ( ستاره )، دخت = دختر )، دختر درست و ...


دختر

فارسی
سهیزاد/sahizad/

زاده بلند قامت، مرکب از سهی ( صفت سرو، راست ) + زاد


دختر

فارسی
سوان

نام دریاچه ای در ارمنستان


دختر، پسر

ارمنی
سوتا/sevta/

همتای عشق


دختر

ترکی، فارسی
سوجا/souja/

مکان روشنایی و نور


دختر

فارسی
سودی/sevdi/

عشق


دختر

ترکی
سور/sur/

خوشی و شادمانی، سرور، ( در گیاهی ) درختی همیشه سبز از خانواده ی سرو با برگ های سوزنی، پوست قرمز و ت ...


دختر

فارسی
سورج/suraj/

نوعی نمک مرغوب و بسیار سفید


دختر

عبری
سوریتا/suritā/

نظیر و مانند گل سرخ، ( سوری = گل سرخ، تا = نظیر، مانند، لنگه )، لنگه ی گل سرخ، ( به مجاز ) سرخ گون، ...


دختر

فارسی
سوریدخت/s.-dokht/

دختری که مثل گل سرخ است، زیبارو، ( سوری، دخت = دختر )، دختر سرخ رنگ


دختر

فارسی
سوزیار/sozyar/

یار دلسوز و عاشق


دختر

کردی
سوسا/susa/

شهر های لر نشین شوش و شوشتر، مرکب از سو ( روشنایی، نور ) + سا ( پسوند شباهت و همانندی )


دختر

فارسی
سوسره/sosereh/

چراغ خانه


دختر

مازندرانی
سوسنک/sosanak/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
سوفی/sufi/

حکیم


دختر

یونانی
سامیتا/samita/

همتای بی همتا


دختر

فارسی
سامیدخت/s.-dokht/

دختر بلند مرتبه و عالی قدر، [سامی= بلند و ( به مجاز ) بلند مرتبه و عالیقدر، دخت= دختر]


دختر

فارسی
سامیرا/samira/

سمیرا، زن بزرگوار، نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است، وسیله ای که با آن ...


دختر

عربی
سامینه/samine/

ماهر


دختر

کردی
سانوا/sanva/

دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف می زند


دختر

فارسی
سانیتا/sanita/

درخشان، دختر سالم


دختر

لاتین، سانسکریت
سانیل/sanil/

خوش اخلاق


دختر

فارسی
سانیلا/sanila/

با اخلاق، با نزاکت


دختر

ترکی
ساوا/sāvā/

خالص و ناب، زر و سیم براده شده، ( ساو = خالص، ناب، طلای خالص، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به خالص، نا ...


دختر، پسر

ترکی، فارسی
سیرا/sirā/

عشق، ( اَعلام ) نام روستایی در شهرستان کرج در استان تهران


دختر

فارسی، ارمنی
سیرت/sirat/

شیوه ی رفتار، خلق و خو، ( در قدیم ) روش، طریقه، روش تفکر و نگرش فلسفی، مذهب


دختر

عربی
سیرنگ/sirang/

سیمرغ


دختر

فارسی
سیفور/sayfor/

پارچه ابریشمی لطیف و ظریف


دختر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر