اسم پسر فارسی با حرف ج

پادشاه بزرگ درخشان، پادشاه روشن، پسر خورشید، از شخصیت های شاهنامه فرزند تهمورث و شاهی فرهمند است، ب ...

فاتح جهان، جهان گشا، بسیار مشهور در همه ی جهان، فراگیرنده ی عالم، ( اَعلام ) ) چهارمین امپراتور گور ...

آن که جهان تحت سلطه اوست و می تواند آن را به کسی ببخشد، ( به مجاز ) ویژگی آن که جهان تحت سلطه ی اوس ...

جاویدان، همیشگی، ابدی، ( اَعلام ) نام مستعار حسین راثی زاده شاعر و نمایشنامه نویس آذربایجانی، که پس ...

شیر جوان، کنایه از جوان زورمند و دلیر است، کنایه از جوان زورمند و دلیر، نام پسر خسروپرویز پادشاه سا ...

خداوند، نگهبان جهان، پادشاه، ( به مجاز ) بزرگ و قدرتمند، جهان دارنده، مدبرِ امور جهان، ( اَعلام ) ش ...

جهد کننده، کوشا، ساعی

دارای روح و روان، یاری دهنده جان، ( جان = روح و روان، یار ( پسوند دارندگی ) )، ( جان = روح و روان + ...

آن که به کشورها و نواحی مختلف جهان سفر می کند، سیاح، گردش گر

بخشنده، دارای همت والا، ( به مجاز ) دارای خصلت های نیک و پسندیده مانند بخشندگی، گذشت، دلیری و کمک ب ...

ویژگی آن که جهان را می بیند، ( در قدیم ) ( به مجاز ) چشم و دیده، ( در قدیم ) ) آنچه جهان را در آن م ...

ظرفی از طلا، کاسه، ( جام، ی ( پسوند نسبت ) )، منسوب به جام، ( اعلام ) ) نورالدین ابوالبرکات عبدالرح ...

شاداب و با طراوت، آن که زمان زیادی از عمرش نگذشته است، کم سن و سال

زنده کننده، ویژگی آن که موجب شادی، آرامش و تازگی روح می شود و لذت بخش و خوشایند است

همیشگی، ابدی، به طور همیشگی، تا ابد

جستجو کننده، جوینده، آن که برای یافتن چیزی یا کسی یا آگاه شدن از چیزی تلاش و جستجو می کند، جستجوگر

همیشگی، جاویدان، ابدی، پایدار، ( = جاویدان )

جوینده و طالب جهان، ( مجاز ) پادشاه بزرگ و کشور گشا، جوینده ی جهان، جوینده ی عالم، ( به مجاز ) پادش ...

ترکیب دو اسم جاوید و حسین ( جاویدان و نیکو )

دوستدار جان، دوستدارِ جان، مهربان جان

زنده دل

جاندار، زنده، جان ( فارسی ) + لی ( ترکی ) جاندار

نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی، جانوسیار

نژاد و گوهر جم، ( مجاز ) بزرگ زاده، از نسل پادشاهان، [جم = در روایات داستانی ایران یکی از بزرگترین ...

پادشاه بزرگ و شاد

بلند اقبال، آن که جهان بر وفق مرادش باشد

کسی که جهانیان به او افتخار کنند، مایه شکوه و عظمت جهان، شکوه جهان

آن که مردم جهان از او شادند

نور و روشنایی عالم

جهاندار، ( جهان، ور ( پسوند دارندگی ) )، تا

یاور و یاور مردم جهان

از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و دبیری بزرگ در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی

روح پرور، جان بخش

جاندار

جمشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر تهمورث پادشاه پیشدادی و دارای فره ایزدی

جان بخش

جان ( روان ) + محمد ( ستوده شده )

جان ( بلند مرتبه ) + علی ( عربی )

جانوشیار، نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی

نگهبان جهان، خداوند

فتنه و آشوب به پا کننده در جهان، بی اعتنا به جهان و هر چه در آن است

دلاور در جهان

تسخیرکننده جهان، فاتح

امیری که پوراندخت پادشاه عجم او را با سپاهی عظیم به جنگ سپاه عرب فرستاد، نام سردار ایرانی در سده دو ...

زعفران

آنچه جان را بیفزاید آنکه یا آنچه باعث شادی شود، ( به مجاز ) جان افروز، جان افزا

چالاک و چابک، نام پدر مرزبان نخستین پادشاه جستانیان، ( اسم مصدر از جهیدن )، چابک و چالاک

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان درگاه فریدون پادشاه پیشدادی

از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر افرسیاب تورانی

جوینده، جست و جو کننده، ( = جویا )، جویا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس ...