اسم پسر - صفحه 42
بلدرچین، در مازندرانی و گیلکی ( انزلی، رشت، لاهیجان ) به معنی بلدرچین است
پسر
مازندرانی، گیلکی وشنام
دارای نام نیک
پسر
فارسی وفا اندیش
وفا ( عربی ) + اندیش ( فارسی )، وفاپرورد
پسر
فارسی، عربی ولام
پیام، پاسخ، پاسخ ( نگارش کردی
پسر
کردی ولیداد
داده ولی، ولی ( عربی ) + داد ( فارسی ) داده ولی
پسر
فارسی، عربی ونن
ونون، نام چهارتن از پادشاهان اشکانی
پسر
فارسی ونون
نام چهار تن از پادشاهان اشکانی
پسر
فارسی وه پناه
نام یکی از دادوران مشهور ساسانی
پسر
فارسی وه وران
بهوران، آنکه دارای روح و روان نیکوست
پسر
فارسی وهامان
نام پدر سلمان فارسی
پسر
فارسی وهان
جمع خوبان، بهان
پسر
فارسی وهبرز
نام یکی از دادوران ساسانی
پسر
فارسی وهرام شاپور
نام پادشاه ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی وهرام گشسب
نام پدر بهرام چوبین
پسر
فارسی وهزاد
نام اسب سیاوش، زاده خوب و نیکو، بهزاد، مرکب از وه ( بهتر، خوب ) + زاد ( زاده )
پسر
فارسی وهسود
بهسود، از نامهای زمان ساسانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن وهشاپور
نام موبدی مشهور در زمان قباد پادشاه ساسانی
پسر
فارسی وهمهر
نام مرزبان ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن وهنیا
بهنیا، کسی که از نسل خوبان است
پسر
فارسی وهومن
بهمن، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ...
پسر
فارسی وی ستور
گشوده و منتشر شده
پسر
پهلوی، اوستایی ویارش
بیارش، دو دلیر
پسر
فارسی ویراب
از نامهای امروزی زرتشتیان
پسر
فارسی ویراک
هوشمند
پسر
لری ویریا
همت، یکی از کمالات ششگانه که یک بوداسف باید به آن برسد
دختر، پسر
فارسی، سانسکریت ویسپار
از نجبای پارس
پسر
فارسی ویستاخ
دل استوار، دل آسوده
پسر
پهلوی ویگن
پیروزمند، بیژن
پسر
ارمنی ویناسب
نام دوازدهمین جد آذرباد مهراسپند
پسر
فارسی ویوان
نام حاکم رُخّج در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی ویویان
زنده و جاندار
پسر
لاتین ویکتور
پیروز شدن، ظفریافتن
پسر، دختر
لاتین کاآن
شاه و حاکم
پسر
ترکی کاپر
یاور، کمک
پسر
مازندرانی کارآک
مردمک چشم
پسر
ترکی کارتال
عقاب
پسر
ترکی
پرنده کاردار
وزیر پادشاه، حاکم، والی، نام پسر بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاردوس
اهل کار، کاردوست
پسر
کردی کارلوس
نیرومند و جنگجوی جوانمرد
پسر
لاتین کاژاو
آب زلال که از دل کوه بیرون می آید
پسر
کردی کافور
معرب از سنسکریت، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای تورانی شهر بیداد
پسر
سانسکریت کالو
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کامبد
نگهبان کام، میل، آرزو و مقصد و مراد، ( کام، بد /، bod/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) )، روی هم به معنی ن ...
پسر
فارسی کامداد
نام وزیر و مشاور آبتین
پسر
فارسی کامراز
راز موفقیت یا فرد موفق
پسر
فارسی کامشا
شاه آرزومند
پسر
فارسی کامشاد
آرزوی شاد، مرکب از کام ( خواسته، آرزو ) + شاد
پسر
کردی، فارسی کامنوش
کامروا، خوشبخت، کامیاب، کام + نوش، آرزو و خواسته شیرین
پسر، دختر
فارسی کامک
آرزوی کوچک
پسر
فارسی کان بیدار
نام وزیر اردوان از پادشاهان اشکانی بنا به روایتی بلعمی
پسر
فارسی کاندیش
اندیشه
پسر
کردی کاووش
جستجو، بررسی، تحقیق
پسر
فارسی کاکو
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی کایا
صخره
پسر
ترکی کایان
آب تندی که از قله کوه جاری میشود
پسر
ترکی کایاهان
صخره
پسر
ترکی کبوده
از شخصیتهای شاهنامه، مردم چوپان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی کجیر
رهبر و پیشوا
پسر
کردی کدمان
نام اصلی داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کرام الدین
بزرگوار دین
پسر
عربی کردعلی
کرد ( فارسی ) + علی ( عربی ) مرکب از کرد ( نام طایفه ای ) + علی ( بلندمرتبه )
پسر
فارسی، عربی کردوشا
پناه
پسر
فارسی کردیار
یار کرد
پسر
فارسی کرم الله
بخشش و لطف خداوند
پسر
عربی کریشنا
جاذب، رباینده، از خدایان هندو، هشتمین تجسم ویشنو
پسر
سانسکریت کریم محمد
ترکیب دو اسم کریم و محمد ( بخشنده و ستوده )، از نام های مرکب، ( کریم و محمّد
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی کمانگیر
کماندار
پسر
فارسی کندر
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی کهزاد
زاده کوهستان، کوهزاد
پسر
فارسی کهیار
کوهیار، کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان
پسر
فارسی کواژین
باهم زندگی کردن
پسر
کردی کورداک
پرش کننده
پسر
کردی کورنگ
نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی
پسر
فارسی کوروس
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کور، ( = کوروش )، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که ت ...
پسر
فارسی کوژیر
دانا و عاقل
پسر
کردی کوژین
همه زندگی
پسر
کردی کوش
کوشش و سعی
پسر
فارسی کوه زاد
زاده کوهستان
پسر
فارسی کوهسار
جایی که دارای کوههای متعدد است
پسر
فارسی کی آذر
مرکب از کی ( پادشاه ) + آذر ( آتش )، نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
پسر
فارسی کی پیشین
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران کیقباد پادشاه کیانی
پسر
فارسی کی راد
پادشاه بخشنده
پسر
فارسی کی زاد
زاده پادشاه
پسر
فارسی کی گشتاسپ
گشتاسپ
پسر
فارسی کی منوش
از پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی بنا به روایت تاریخ سیستان
پسر
فارسی کیا داوود
ترکیب دو اسم کیا و داوود ( پادشاه و محبوب )، از نام های مرکب، کیا و داوود
پسر
فارسی، عبری
مذهبی و قرآنی کیا سام
ترکیب دو اسم کیا و سام ( پادشاه و آتش )، از نام های مرکب، ه کیا و سام
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیابد
نگهبان پادشاهان و بزرگان، ( کیا، بد/ bod، / ( پسوند محافظ و مسئول ) )، نگهدارنده ی سروران
پسر
فارسی کیاتن
تن شاهانه
پسر
فارسی کیاچهر
ویژگی آن که چهره اش چون بزرگان شکوهمند است، ویژگی آن که چهره اش چون سروران و پادشاهان و بزرگان شکوه ...
دختر، پسر
فارسی کیارام
خو گیرنده و الفت گرفته با پادشاهان، [کیا= پادشاه، حاکم، ( به مجاز ) سرور، بزرگ، رام= مأنوس، خوبی، ا ...
پسر
فارسی کیارخ
کیاچهر، آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است، ( = کیاچهر )
دختر، پسر
فارسی کیارزم
مرکب از کیا ( پادشاه )، رزم ( نبرد )، مرکب از کیا ( پادشاه ) + رزم ( نبرد )
پسر
فارسی کیارس
کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، تصحیفِ [تغییر دادن یا کم و زیاد کردن ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیازاد
زاده پادشاه، ( کیا، زاد = زاده )، بزرگ زاده و پادشاه زاده، از نژاد و گوهر پادشاهان و سروران، ( کیا ...
پسر، دختر
فارسی کیاسا
مانند شاه
پسر
فارسی کیاسان
مانند پادشاه
پسر
فارسی کیافر
بزرگِ با شکوه
پسر
فارسی کیامرد
مرد سلطان و پادشاه، ( کیا= پادشاه، سلطان، حاکم، فرمانروا، والی، مرد )
پسر
فارسی کیامن
اندیشه ی بزرگ، ( کیا، من = اندیشه )، ( به مجاز ) بزرگ اندیش
پسر
فارسی