اسم پسر با حرف پ

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

پرویز/parviz/

فاتح و پیروز، نام خسرو دوم شاهنشاه ساسانی، مشهور به خسرو پرویز، پیروز، پیروزگر، فاتح، مشهور به «خسر ...


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
پارسا/pārsā/

پاکدامن، آن که از ارتکاب گناه و خطا پرهیز کند، دیندار، پرهیزکار، عارف، دانشمند، پرهیزگار، زاهد، متق ...


پسر

فارسی
پوریا/puriyā/

بسیار دارنده، نام پهلوان دلیر ایرانی ملقب به پوریای ولی، ( اَعلام ) نام پهلوان دلیر ایرانی مشهور به ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پیمان/peymān/

عهد، شرط، قرارداد، میثاق، قراری که دو یا چند تن می گذارند تا کاری انجام دهند یا تعهدی نسبت به هم یا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پویا/puyā/

پوینده، آن که در جهت پیشرفت حرکت می کند، جوینده، ویژگی آن که حرکت می کند و دارای استعداد یا توان دگ ...


پسر

فارسی
پرهام/parhām/

صورت فارسی اسم ابراهیم، فرشته خوبی، ( صورت فارسی برهام، ابراهیم )، طبیعت/ الهه تقدیر کننده طبیعت، ب ...


پسر

فارسی
پژمان/pežmān/

غمگین، دل تنگ، نا امید، افسرده، پشیمان، متنفر، متوحش، ( اَعلام ) پژمان [حسین پژمان بختیاری] ادیب و ...


پسر

فارسی
پیام/payām/

خبر، پیغام، وحی، الهام، مطلبی که به شکل کلام، نوشته یا نشانه ای از فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پدرام/pedrām/

آراسته، نیکو، خوشدل، شاد، سرسبز وخرم، مبارک، فرخ، خجسته، شادی، خوشحالی، سرسبز، خرم، شاد و خوش


پسر

فارسی
پویان/puyān/

آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، جوینده، ( در قدیم )، روان، دونده، دوان، شتابان، جستجو کننده، ...


پسر

فارسی
پاشا/pāšā/

مخففِ پادشاه، بزرگ، ( اَعلام ) ( منسوخ ) در امپراتوری عثمانی، لقب و عنوانی برای مقامات لشکری و کشور ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پیروز/piruz/

مبارک، فاتح، خجسته، کامیاب، خوشحال، ( = فیروز )، غلبه کننده بر حریف در جنگ یا مسابقه، فرخنده، ( در ...


پسر

فارسی
پیروزه/piruze/

فیروزه، سنگ معدنی گران بها، ( = فیروزه )، در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت
پندار/pendār/

فکر، اندیشه، وهم، گمان، ریشه پنداشتن


پسر

فارسی
پولاد/pulād/

فولاد، نام پهلوانی در زمان کیقباد، ( = فولاد )، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از ف ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پناه/panāh/

پشتیبان، حامی، نگهبان


دختر، پسر

فارسی
پادرا/pādrā/

سرزمین باشکوه، [پاد به معنی سرزمین و «را» ( در اوستایی ) به معنی شکوه و درخشش و روشنایی است]، در مج ...


پسر

فارسی
پارسیا/pārsiyā/

مرد پارسی، اهل ایران، منسوب به پارسی، ( منسوب به قوم پارس )، پارسی، اهل پارس، از مردم پارس، منسوب ب ...


پسر

فارسی
پرشان/paršān/

رزمجو، مبارز، دلاور، ( از اوستایی، paršāna )


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
پایا/pāyā/

پایدار، پاینده، جاوید، ثابت، ماندگار، آنچه دیر می پاید، ( در گیاهی ) ویژگی گیاهی که بیش از دو سال ع ...


پسر

فارسی
پاکان/pākān/

منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب، طاهران


پسر

فارسی
پیشرو/pišro(w)/

پیش رونده، آن که پیشرفت کرده، پیشتاز، پیشگام، ( به مجاز ) رهبر، پیشوا، مقتدا، آن که جلوتر از دیگران ...


پسر

فارسی
پایدار/pāydār/

استوار، جاویدان، از نام های پروردگار، دارای ثبات، ثابت، همیشگی، ( در قدیم ) مقاوم، مقاومت کننده، ( ...


پسر

فارسی
پهلوان/pahle(a)vān/

جنگجوی شجاع و زورمند، ( به مجاز ) آن که در امری سرآمد است، ( به مجاز ) قوی هیکل و قوی جثه، ( در قدی ...


پسر

فارسی
پارسینا/pārsinā/

پارسین، پارسی، اهل پارس، ا ( پسوند نسبت ) )، ( = پارسین )


پسر

فارسی
پشوتن/pašutan/

فداکار، ( در اوستایی، pesho tanu ) به معنی محکوم تن، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) نام پسر گشتاسب و از ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پژواک/pežvāk/

انعکاس صوت، ( در فیزیک ) صدایی که حاصل تکرارِ صدا پس از برخورد به مانع و بازتاب آن است، ( اَعلام ) ...


پسر، دختر

فارسی
پارسین/pārsin/

منسوب به پارس، پارسی، اهل پارس، از مردم پارس، ( پارس، ین ( پسوند نسبت ) )


پسر

فارسی
پارسامهر/p.-mehr/

ترکیب دو اسم پارسا و مهر ( پاکدامن و محبت )، پرهیزگارِ مهربان


پسر

فارسی
پارسان/pārsān/

منسوب به پارس، پارسی، اهل پارس، از مردم پارس، ( پارس، ان ( پسوند نسبت ) )، ( پارس + ان ( پسوند نسبت ...


پسر

فارسی
پاپریک/paprik/

نام یک گیاه خوشبو، نام گیاهی خوشبو است ( نگارش کردی


پسر

کردی
پاتیرا/patira/

فراوانی


پسر

فارسی، آشوری
پادیان/padyan/

نگهبان


پسر

فارسی
پارتیا/partia/

سرزمین پارسی


پسر

فارسی
پارسیس/parsis/

شکل یونانی پارسی، پارسی، ایرانی


پسر

یونانی
پارسیکا/parsika/

اهالی سرزمین پارس


پسر

فارسی
پاره وان

بانک ( نگارش کردی


پسر

کردی
پاره یار

کارمند بانک ( نگارش کردی


پسر

کردی
پاساک/pasak/

نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پاکراد/pakrad/

جوانمرد پاک


پسر

فارسی
پاکسار/pāksār/

شبیه و مانند پاک، ( مجاز ) پاک، بی آلایش، مبرا از بدی و گناه، بی عیب و نقص، [پاک، سار ( جزء پسین بع ...


پسر

فارسی
پاکیار/pāk yār/

یار مخلص، دارنده ی پاکی


پسر

فارسی
پرتام/partām/

چیره، غالب


پسر

فارسی
پرسام/parsam/

پهلوان مانند سام


پسر

فارسی
پرشیا/pershiya/

ایران


پسر

فارسی، انگلیسی
پرشین/pershiyan/

پارسی، ایرانی


پسر

فارسی
پرمودیه/parmodieh/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ساوه پادشاه ترک و هم زمان با بهرام چوبین سردار ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پرهان/parhan/

لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان


پسر

فارسی
پریس/paris/

پارس ( قوم )


پسر

پهلوی
پژوتن/pažutan/

پشوتن، فداکار، ( = پشوتن )


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پسندیار

اسفندیار


پسر

فارسی
پشتیسار/poshtisar/

یاور، یاور ( نگارش کردی


پسر

کردی
پطروس/petrus/

سنگ


پسر

عبری
پنجعلی/panj ali/

مرکب از پنج ( پنجه )، علی ( بلند مرتبه )، پنج ( فارسی ) + علی ( عربی ) مرکب از پنج ( پنجه ) + علی ( ...


پسر

فارسی، عربی
پهلبد/pahlbod/

پهلوان


پسر

فارسی
پوئین/poein/

پویش وتلاش کردن


پسر

فارسی
پوربه/purbe/

پسر خوب و نیک، پسر بهتر


پسر

فارسی
پورداد/por-dad/

پسر عدالت


پسر

فارسی
پورشان/puršān/

پسر دارای قدر و ارزش، ( پور = پسر، شان = شأن، مقام و مرتبه، ارزش، اعتبار، شکوه، جلال و عظمت )، پسر ...


پسر

فارسی
پورنگ/porang/

پسرِ خورشید


پسر

فارسی
پوریار/poryar/

پسر همراه، مرکب از پور ( پسر ) + یار ( یاور، دوست )


پسر

فارسی
پوریامهر/p.-mehr/

ترکیب دو اسم پوریا و مهر ( بسیار دارنده و خورشید )، ( فارسی ) از نامهای مرکب، پوریا و مهر


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
پوریامین/puryāmin/

پسر یامین، بنیامین، ( فارسی ـ عبری ) پسرِ یامین، ن، ک بنیامین


پسر

فارسی، عبری
پویراز/poyraz/

باد صبا که از جانب شمال می وزد


پسر

ترکی
پیداگشسب

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین


پسر

فارسی
پیرداد

داده پیر یا بچه ای که در پیری داده شده


پسر

فارسی
پاردیک/pardik/

جد ساسان، موسس ساسانیان، نام پدربزرگ ساسان به نوشته سنگ نوشته کعبه زرتشت


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پارسوا/pārsuā/

خطه، مرز، کنار، نام منطقه ای در غرب سرزمین مادها، ( اکدّی )، ( اَعلام ) نام ناحیه ای در غرب سرزمین ...


پسر

فارسی
پاکر/pakor/

نام پسر اُرُد پادشاه اشکانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پایور/pāyvar/

مقام دار، صاحب منصب، عنوانی برای منصب های شهربانی و کشوری، ( صفت ) ( در قدیم ) قدرتمند، زورمند، ( م ...


پسر

فارسی
پراهام

پرهام


پسر

فارسی
پگین/pagin/

بلغت زند و پازند ارزن را گویند


پسر

فارسی
پلاشان

بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی
پورشا/puršā/

پسرشاه، شاهپور، ( = شاپور )، شاپور


پسر

فارسی
پورنا/purnā/

برنا، نام یکی از فرماندهان ساسانی، ( پهلوی، purnāy ) ( = برنا )


پسر

پهلوی

تاریخی و کهن
پورک/porak/

پسر عزیز


پسر

فارسی
پیروزان/piruzān/

پیروز، نام یکی از سرداران یزگرد پادشاه ساسانی، ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به پیروز، جمع پیروز، تا، ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پیغام/peyqām/

خبر، پیام، مژده


پسر

فارسی
پیکاسو/pikaso/

نقاش معروف معاصر


پسر

لاتین
پاکدل/pākdel/

پاک قلب، صاحب قلب سلیم، مخلص، بی کینه، ( به مجاز ) ویژگی آن که حسد، کینه و گمان درباره ی دیگران ندا ...


پسر

فارسی
پاکرو/pakro/

فرد پاک و پاکیزه


پسر

فارسی
پیلتن/piltan/

بزرگ جثه مانند فیل، پیل پیکر، تناور، تنومند، زورمند


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پاساد/pasad/

محافظت


پسر

فارسی
پاک نام/pāk nām/

نیکنام، خوشنام، دارای شهرت نیک


پسر

فارسی
پاکباز/pāk bāz/

وارسته، زاهد، عاشقِ صادق و پاک نظر، ویژگی آن که حاضر است در راه هدف همه چیز خود را از دست بدهد، ( ب ...


پسر

فارسی
پاک داد/pākdād/

عادل، دادگستر، اصیل، ( پاک، داد = داده، عدل، انصاف، دادگر )، دادهی پاک، پاکزاده، آنکه پدرانش از افر ...


پسر

فارسی
پاکرای/pākrāy/

پاکیزه رای، صاحب رأی پاک، دانا، دارای عقیده و نظر پاک، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که خردمندانه و د ...


پسر

فارسی
پرمان/parmān/

فرمان، امر


پسر

فارسی
پژوهان/pažuhān/

پژوهنده، جویان، در حال پژوهیدن و تحقیق


پسر

فارسی
پور سام/pursām/

پسرِ سام، زال، ( پور = پسر، سام ) پسرِ سام، [مراد زال است]، ن، ک سام


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پوژن/pozhan/

زمین پاک


پسر

فارسی
پیرمهر/pir mehr/

محبت و دوستی کهن


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
پاداش

جزا، اجر کار خوب، مکافات نیکی ( نگارش کردی


پسر

کردی
پارس/pars/

نام یکی از اقوام آریایی که در جنوب ایران سکونت داشتند، نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ای ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پارساکیا/p.-kiyā/

پادشاهِ بزرگ و پرهیزکار و پاکدامن، نام یکی از امرای درگاه کارکیا، ( پارسا = آن که از گناه بپرهیزد، ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پاک مهر/pāk mehr/

دوست مخلص، باصفا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ویژگی آن که دوستی او بی ریا و خالص باشد


پسر

فارسی
پدیدار/padidār/

نمایان، آشکار، آشکارا، ظاهر، ( در قدیم ) معلوم و مشخص


پسر

فارسی
پرسی کا/persika/

شیر ایرانی


پسر

فارسی
پرسیس/persis/

منطقه ای که امروزه ایران خوانده میشود


پسر

یونانی
پرمایه/pormāye/

از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر