اسم پسر با حرف ن - صفحه 2

خستگی ناپذیر، [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، نام پهلوان ایرانی، ( در قدیم ) وی ...

ترتیب، آراستگی، روش، شعر، ارتش، مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها ...

گران مایه، قیمتی

نام برادر قیصر روم در زمان خسرو و پرویز

پسری که خلق و خوی او مانند اجداد و نیاکانشان است

توانایی، قدرت، زور، عاملی که می توان به وسیله ی آن کاری را انجام داد یا در کسی یا در چیزی اثر گذاشت ...

با سعادت، مبارک قدم، ( در قدیم ) خوشقدم، خجسته پی

شاه بابل

از تبار آتش

دختر نازلر

شکست ناپذیر

صاحب نام، [ ( نام، بد/ bod، / یا/ bad، / ( پسوند محافظ یا مسئول ) ]، 

نامی، مشهور، نامدار

نهرها

سرور، بزرگ

نام فرماندار گرگان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی

ترکیب دو اسم نثار و احمد ( فدا کردن و بسیار ستوده تر )

نام شهری در عراق، نام شهری در عراق که آرامگاه علی ( ع ) در آن واقع شده است

از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری از سپاهیان بهرام چوبین

از شخصیتهای شاهنامه، نام چوپان قیصر روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی

از شخصیتهای شاهنامه، نام پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی

از شخصیتهای شاهنامه، نستور، ‏ از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی

موجب پیروزی و کمک دین، نام چند تن از بزرگان در تاریخ، موجب پیروزی دین و آئین، یاور و کمک دین، ( اَع ...

نعمت دین

ترکیب دو اسم نعیم و رضا ( نعمت و خشنودی )، از نام های مرکب، نعیم و رضا

عبادت

برگزیده در دین

عید میلاد مسیح

دهنده رزق و روزی

نور حق، روشنایی و فروغ از سوی پروردگار، نورِ حق

نور مهدی، فروغ هدایت شده، ( عربی ) نورِ مهدی

نور تازه

فرزند تازه

یار تازه

ترکیب دو اسم نوید و حسین ( خبرخوش و نیکو )، از نام های مرکب، م نوید و حسین

نیاطوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی

از خاندان جوانمرد

نیاتور، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی

شکارچی

ابر

نام ماه دومین ماه بهار، بارانی که در اردیبهشت می بارد، باران بهاری

بزرگ

نهاد، سرشت، طبیعت

نیوتش، با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت، ( هر سه حرف اول ساکن هستند، بر وزن دیو )

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی

مانند پهلوان

ترکیب دو اسم نیک و آرا ( نیکو و آراستن )، آراینده نیکی و خوبی، ( به مجاز ) آراسته به نیکی و خوبی

نیکو، خوبی، ( نیک = خوب، نیکی، خوشی، سعادت، بد /، bod/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) )، نگهبانِ خوب و نی ...

آراسته به خوبی و نیکی، ( نیک، نام ( پسوند برای رنگ ) )، دارای آب و رنگ خوب و نیک

خوشنام

آب شفاف و گوارا، نیک به معنی خوب و پاک، آو به معنی آب و نیکاو یعنی آب گوارا ئ شفاف، مرکب از نیک به ...

بهترین نیکی

داده ی نیک، داده ی خوب، ( نیک، داد = داده )

مانند نیکی

آراسته به خوبی و نیکی، دارای شأن و شکوه نیکی و خوبی

ترکیب دو اسم نیکو و راد ( شایسته و جوانمرد )، ( = نیکراد )

ترکیب دو اسم نیکو و مهر ( شایسته و محبت )، ( = نیکمهر )

شبیه به نیک، ( نیک، وش ( پسوند شباهت ) )، مانند نیک

علی را بخوان، نام دعایی

پویا و پرتحرک، الهه رودخانه

محبوب ماه

پنددهنده در دین

ترکیب دو اسم ناصر و خسرو ( یاری کننده و پادشاه )، از نام های مرکب، ناصر و خسرو، ( اعلام ) ناصرخسرو: ...

شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز

آن که خدا او را نجات داده است

نجات یافته، لقب حضرت نوح پیغمبر ( ع )

شریف و پارسا در دین، ( اَعلام ) نجیب الدین سمرقندی: ( = محمّدابن علی ) [قرن و هجری] پزشک ایرانی، مؤ ...

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی

نام پهلوان تورانی، ( اَعلام ) نام پهلوانی تورانی است، نام پهلوانی تورانی

نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم

شاداب، سرسبز

باعث نظم و سرزمین، نام وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجم

چشم و دیده علی ( ع )

مرکب از نقد ( ارزیابی و سنجش سره از ناسره ) + علی

آهنگر، نجار، همچنین راهب دیر نشین

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی

همیشه، دایم

نورهان، تحفه، سوغات، ارمغان

روشنی امام علی ( ع )

آب گوارا، شربت مطبوع، آب زندگی، آب حیات

یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه

دریا، دهش، مرد بخشنده، جوان زیبا، مرد بخشنده و عطا کننده، ( اَعلام ) نام چند صحابی

شبیه به نیاکان، مانند اجداد، همانند نیاکان، ( نیا، سان ( پسوند شباهت ) )، ( نیا + سان ( پسوند شباهت ...

از نژاد نیاکان، از نسل اجداد، ( نیا، وند ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نیا، ( نیا + وند ( پسوند نسبت ) ...

فرشته نگهبان آذرخش، نام فرشته نگهبان آذرخش

با کسی یکی شدن، همراهی، همراهی و مجامعت، بر وزن پیشکش

زاده دلیر و شجاع، ( نیو = دلیر، شجاع + زاد = زاده )، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، ( در اعلام ) نام پسر ...

اندیشه خوب و نیک، دارای اندیشه نیک مرکب از نیک و رأی