اسم فارسی - صفحه 34
زرین گل
دختر
فارسی
گل زرگیسو
گیسو طلایی، مو طلایی
دختر
فارسی زرمان
مانند زر، بسیار زیبا، ( در اعلام ) یکی از نام های حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) است
دختر
فارسی
مذهبی و قرآنی زرماه
ماه طلایی
دختر
فارسی زرمهر
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سوفر، ( اَعلام ) ) نام سوخرای ( سوفرای )، وی از تخمه ی ( نژاد ) کارن ( ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن راینیک
اندیشه نیک
پسر
فارسی رایکا
محبوب، مطلوب، ریکا، ( گیلکی ) ( = ریکا ) به معنی پسر، محبوب و مطلوب
پسر، دختر
فارسی، مازندرانی راییکا
پسندیده و دوست داشتنی
دختر
فارسی رخ افروز
روشن کننده چهره، شادی آور
دختر
فارسی رخ فروز
شادی آور و موجب روشنی چهره، ( در گاه شماری ) روز هفتم از هر ماه شمسی، روز هفتم از ماههای ملکی
دختر
فارسی رخام
سنگ سپید، سنگ سپید و نرم
پسر
فارسی
طبیعت رخامین
از جنس رخام، سنگ سفید، رخام ( عربی ) + ین ( فارسی ) از جنس رخام
دختر
فارسی، عربی رخسار
چهره، صورت، گونه
دختر
فارسی رخشا
درخشان، ( = درخشان )
دختر
فارسی رخشاد
متبسم، با شور و نشاط، صفت آن که پیوسته شاد و خوشحال است، خشرو، دارای چهره شاد و گشاده
دختر
فارسی رخشید
آن که چهره ای روشن و تابان دارد، ( رخ، شید = خورشید )، صورت همچون خورشید، ( به مجاز ) زیباروی
دختر
فارسی رخشیده
رخشیدان، رخشید، آن که چهره اش مثل خورشید است، آفتاب روی، ( به مجاز ) زیبارو، ( = رخشیدان )
دختر
فارسی رخگل
آن که چهره ای زیبا چون گل دارد
دختر
فارسی رخنا
زیبارو
دختر
فارسی رخنار
زیبارو
دختر
فارسی رخناز
دختر زیبا
دختر
فارسی رخند
دختر خنده رو و خوش رو
دختر
فارسی رخک
مرکب از رخ ( چهره، صورت ) + ک ( نشانه تحبیب )
دختر
فارسی ژیله
در گویش لرستان، ژاله تگرگ ریز
دختر، پسر
فارسی سابرینا
بشارت و مژده، مژده، بشارت
دختر
فارسی، آشوری سابود
هاله، خرمن ماه
دختر
فارسی ساتراپ
حاکم ایالت های ایران باستان، استاندار، داریوش هخامنشی سرزمین ایران را به ناحیه تقسیم کرده و اداره ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ساتی
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح
دختر
فارسی ساتیا
از نامهای باستانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ساتیار
یار صاف و ساده، ( اوستایی ) از نامهای زرتشتی که گونه ی دیگر آن به نظر می رسد سادیار باشد، ( در اعلا ...
پسر
فارسی ساتیرا
پدیدار ستاره
دختر
فارسی ساتین
محبوب و دوست داشتنی، ( به مجاز )
دختر
فارسی رقیه خاتون
ترکیب دو اسم رقیه و خاتون ( دعا و لقب زنان اشراقی )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی رمزی
منسوب به رمز، به صورت رمز، نهانی، پوشیده، ( اَعلام ) ) شیخ محمّد هادی رمزی کاشانی: شاعر [قرن هجری]، ...
پسر
فارسی، عربی رمیار
رامیار
پسر
فارسی ره بین
راه بین، راه شناس، ( = راه بین )، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دانا، عارف، آگاه از حقایق امور، راه نما، ...
پسر
فارسی رهاب
نوا و سه گاه، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در دستگاه های شور
دختر
فارسی
هنری رهادخت
دختر وارسته، دختر نجات یافته و آزاد
دختر
فارسی رهامیر
ترکیبی از اسم های رهام و امیر
پسر
فارسی، عربی رهبان
محافظ راه، نگهبان راه، ( به مجاز ) راهنما، [اگر رهبان ( عربی ) باشد به معنی آن که در ترس از خدا مبا ...
پسر
فارسی رهنما
راه نما، بلد راه، دلیل
پسر
فارسی رهور
راهوار، ( به مجاز ) چابک
پسر
فارسی رهیاب
راه یاب، آن که به جایی راه پیدا می کند، ( = راه یاب ) آن که به جایی یا مقصودی راه پیدا می کند
پسر
فارسی رهیار
راه شناس، راه نما، دارنده ی راه
پسر
فارسی روا
جایز، لایق، سزاوار، شایسته، [اگر به کسر «ر» ( رِوا ) خوانده شود به معنی بارداری، برومندی، فراوانی و ...
دختر
فارسی ساورا
امید
پسر
فارسی، آشوری ساورینا
امید
دختر
فارسی، آشوری ساوند
نام روستایی در نزدیکی کرمان
دختر
فارسی ساونگ
نام پدر باونگهه در فروردین یشت
پسر
فارسی ساوه
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام دلاور تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی ساویس
گرانمایه و با ارزش، چیز گرانمایه، نوعی پنبه
دختر
فارسی سایتا
مثلِ سایه، مانندِ سایه
دختر
فارسی سایراد
سایه بخشنده
پسر
فارسی سایماه
سایه ماه
دختر
فارسی ساینه
در گویش مازندران سایه
دختر
فارسی سایهان
خدای عدالت
پسر
فارسی سبارو
کبوتر
دختر
فارسی
پرنده سباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سبزارنگ
نام یکی از الحان باربد، سبزرنگ
دختر
فارسی سبزبهار
نام یکی از الحان قدیم ایرانی
دختر
فارسی
هنری سبزپری
فصل بهار
دختر
فارسی سبزه
گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، سبزه وار، چمن زار، گندمگون
دختر
فارسی سبزه ٔ بهار
سبزه ای که در فصل بهار می روید، بهار سبز و خرم
دختر
فارسی روشام
برازنده، شایسته، لایق
پسر
فارسی روشانا
روشنایی و نور
دختر
فارسی روشاک
نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن روشن چهر
دارای چهره ی تابناک، ( روشن، چهر = چهره )، آن که چهره ای روشن و تابان دارد
دختر
فارسی روشن رخ
روشن چهر
دختر
فارسی روشن مهر
خورشید درخشان، خورشیدِ درخشان
پسر، دختر
فارسی روشنان
ستارگان
دختر
فارسی روشینا
روشنایی
دختر
فارسی روما
آسمان
دختر، پسر
فارسی، آشوری روماک
صادق و درست کردار، در گویش مازندران راست و منظم
پسر
مازندرانی، فارسی رومیسا
دختر سپید رو، دختری که مانند رومیان است، سپید رو
دختر
فارسی رونیسا
درخشان و تابان
دختر
فارسی، یونانی روهام
نام یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه فردوسی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن روهان
نیک سیرت و پارسا، زاهدان دین زرتشت را گویند، مرکب از روه به معنای سیرت نیک + پسوند نسبت
پسر
فارسی سادنا
پرده دار کعبه
دختر
فارسی سادینا
کسی که ناپاکی در او راهی ندارد
دختر
فارسی ساراب
نام دهی در شهر بابک یزد
دختر
فارسی سارگن
شاه عادل
پسر
فارسی سارنا
همچو رعنا
دختر
فارسی سارنیا
خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن
دختر
فارسی سارونه
درخت انگور، رَز، تاک
دختر
فارسی
طبیعت سارکو
کوه سرد، کوه بلند
پسر
فارسی ساریان
نام روستایی در نزدیکی مشهد
دختر
فارسی سارینه
پاک و خالص
دختر
فارسی سازک
ساز کوچک
دختر
فارسی
پرنده، هنری سازین
نام روستایی در نزدیکی زنجان
دختر
فارسی دیباچهر
چهره ی چون دیبا، ( مجاز ) زیبارو، ( دیبا، چهر = چهره )
دختر
فارسی دیبادخت
دختر زیبا، دختری نرم و لطیف همچون دیبا، ( دیبا، دخت = دختر ) دختر چون دیبا، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی دیبارخ
دیباروی، که چهره ای دارد چون دیبا از لطافت و زیبائی، دیباچهر، ( = دیباچهر )، ← دیباچهر
دختر
فارسی دیده
آنچه دیده شده است، ( مجاز ) چشم، نگاه، نظر، دید
دختر
فارسی رویین تن
دارای بدنی که سلاح بر آن کارگر نباشد، ( در قدیم ) دارای بدنه ای از روی، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن رکسار
پهلوان، قدرتمند، نام یکی ازپهلوانان افسانه ای ایران باستان و نام افسانه ای به همین نام
پسر
فارسی ریحانا
گل خوشبو
دختر
فارسی، عربی
گل ریماس
جواهر نایاب و ارزشمند، الماس
دختر
فارسی ریو
ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی، و داماد طوس سپهسالار ای ...
پسر
فارسی ریونیز
نام پسرکیکاووس و داماد طوس، ریو، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ریکا
محبوب، معشوق
دختر
فارسی