اسم فارسی با حرف ز

دلنشین، زیبنده، شایسته، نیکو، قشنگ، ویژگی آن که دیدنش لذت بخش و چشم نواز است، جمیل، مطبوع، خوشایند، ...

زینت، آرایش، پیرایه، ( سغدی ) آنچه با آن چیزی یا کسی را آرایش کنند

منسوب به زر، طلایی، پارچه یا لباسی که در آن نخ های طلایی به کار رفته، پارچه یا لباسی که در آن نخ ها ...

از جنس زر، به رنگ زر، طلایی، زیبا و آراسته

زربافت، نثار کننده زر و سکه ی طلا، ذرات زر پاشیده شده، با ذرات طلا اندود شده

سزاوار، آراسته، زیبا، شایسته، در خور

زرین، از جنس زر، به رنگ زر، طلایی، زیبا و آراسته، ( = زرین )، نام رودی که از کوههای کردستان سرچشمه ...

روزگار، دوره، عهد، مدت زندگی، عمر، دور، چرخ

منسوب به زلف، ( مجاز ) زیبایی زلف معشوق، ( زلف = موی بلندِ سر، گیسو، الف ( پسوند نسبت ) )، ( در عرب ...

نام گیاهی است یکساله و معطر و دارای کرکهای غده دار و چسبناک از تیره ی اسفناج، ( = اَرجی، دِسیس ) نا ...

دختری از جنس زر، زیبا، ( = زری دخت )، زری دخت، مرکب از زرین ( طلایی یا از جنس زر ) + دخت ( دختر )

نام دختر نوح نبی ( ع )، مخفف زیناوند، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی

ستاره ی طلایی، ستاره ی زرین

مثل طلا، مانند زر، ( زر، آسا ( پسوند شباهت ) )، به معنی مثل طلا، زرین

بانویی که چون زر می درخشد، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه

آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست

همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا

زرین تاج، زر ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) زرین تاج

طلا بانو، زر ( طلا ) + خاتون ( بانو )

زری دخت، ( = زری دخت )، مرکب از زر ( طلا ) + دخت ( دختر )

مثل طلا و زر، ( زر، دیس ( پسوند شباهت، ( به مجاز ) گران قیمت و پر بها، ( زر + دیس ( پسوند شباهت ) ) ...

نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی

گیسو طلایی، مو طلایی

ماه طلایی

زر به معنی طلا و مینه به معنی محبت کردن

گل گران قیمت با ارزش، مرکب از زر ( طلا ) + ناز ( کرمه )

زرین گیس زرین گیس

مرکب از زروان ( نام ایزدی )، دخت ( دختر )، مرکب از زروان ( نام ایزدی ) + دخت ( دختر )

گیلکی نوعی پرنده

دختر زرین، ( به مجاز ) دختر گران قیمت، دختر قیمتی و پربها

زرین ( فارسی ) + تاج ( معرب ) آن که تاجی از طلا بر سر دارد

خورشید طلایی، ( زرین، مهر = خورشید )، ( به مجاز ) زیباروی آفتاب چهره

همای زرین، آفتاب

خورشید طلایی

انار طلایی

با نشاط

نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می کرد

ترکیب دو اسم زهرا و یاس ( نیکو و نام گلی خوشبو )

ترکیب دو اسم زهرا و مریم ( نیکو و زن پارسا )

درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا

دختر زیبا و قشنگ، ( زیبا، دخت = دختر )

زینبِ چون گل زیبا و لطیف، مرکب از زینب و گل

آن که چون زیور و جواهری بر تاج می درخشد

دختر آرایش شده

خوشبخت، خوش اقبال، ( اعلام ) نام دهی در شهرستان صومعه سرا

آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین

ستاره های آسمان

آراسته شده با زر

زیب ( فارسی ) + نسا ( عربی )، بهترین زنان، زیباترین زنان، نام دختر پادشاه هند که به ادبیات فارسی و ...

آن که چهره ای زیبا دارد، زیبا

آن که چهره ای زیبا دارد، زیبا

مانند زر

منسوب به زلال، شفاف، ( زلال، ه ( نسبت ) )

زربخش، آن که زر بارد، آن که زر از دستش بارد و زر بخشد

به رنگ زر، طلایی، ( زر، فام ( پسوند ) )

صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته، صدایی که از سازهای موسیقی شنیده می شود، آهنگ

گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد

کارد، هزوارش سگینا و سکینا و تصحیف شده ی سکینا ( زکینا )، ( در پهلوی ) به معنی کارت ( کارد )