اسم فارسی با حرف ب - صفحه 3

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

بروفه

دستار


دختر، پسر

فارسی
برکان/borkān/

کوه آتش فشان، ( اعلام ) نام روستایی در شهرستان اصفهان و فسا


پسر

فارسی

طبیعت
برکه/berke/

استخر طبیعی، آب گیر، گودی کوچک و کم عمقی از زمین که در آن آب جمع شده باشد، ( در قدیم ) استخر


دختر

فارسی

طبیعت
بریدخت/bari dokht/

دختر پاکیزه و پاکدامن، ( بَری = پاکیزه، مبرا، دخت = دختر )، دختر پاکیزه و پاکدامن و مبرا از گناه


دختر

فارسی، عربی
بزرجمهر

بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
بزرگ امید

بسیار امیدوار، نام معلم خسرو پرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
بسارنگ

نام سلطانی در زمان رودکی


دختر، پسر

فارسی
بامین/bāmin/

صورت دیگری از بامی، ( = بامی )، بامی، لقب شهر بلخ و نام جایی در هرات افغانستان بامی، نام روستایی در ...


دختر

فارسی
بانری/banari/

بانوی بانوان


دختر

فارسی
بانو/bānu/

خانم، ملکه، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سا ...


دختر

فارسی
بانو گشسب/banu-goshasb/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه و همسر گیو و مادر بیژن


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
بانورام/banu-ram/

خانم مطیع


دختر

فارسی
بخشا/bakhšā/

بخشاینده و بخشش کننده، بخشش دهنده و عطا کننده، انعام دهنده


پسر

فارسی
بدخشان/badakhšān/

یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت می شود، ( اَعلام ) بدخشان سرزمینی است در ...


دختر

فارسی
بدرالملوک/badr-ol-moluk/

ماه شاهان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
بدرام/be(a)drām/

پدرام، آراسته، نیکو، ( = پدرام )


پسر

فارسی
بدن گل

آن که بدنی لطیف و زیبا


دختر

فارسی
برازنده/barāzande/

شایسته، لایق، سزاوار، ( صفت فاعلی از برازیدن )، ویژگی آنچه مناسب یا زیبنده ی کسی یا چیزی است


پسر

فارسی
برانوش/barānuš/

از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی، ( = بزانوش ) ( اَعلام ) ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
برایکا/berayka/

بهترین


پسر

فارسی
برتن/bartan/

مرد مغرور، بردیس، به فتح ب و ت


پسر

فارسی
برته/barte/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
برجاسپ

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران تورانی


پسر

فارسی
بینادخت/b.-dokht/

دختر بابصیرت، ( بینا، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بیورد/bivard/

نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بیورزاد/biorzad/

نام سپهسالاری در زمان اشکانیان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهرمان/bahramān/

نوعی یاقوت سرخ، ( در قدیم )، نوعی پارچه ی ابریشمی رنگارنگ


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهره مند/bahremand/

آن که یا آنچه بهره می برد، برخوردار، کامیاب، ( بهره، مند ( پسوند دارندگی ) )، ( در پهلوی، bahrmand ...


پسر

فارسی
بهره ور/bahrevar/

بهره مند، کامیاب، ( بهره، ور ( پسوند دارندگی ) )


پسر

فارسی
بهرو/beh ru/

خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره، خوبرو و نیک منظر، ( به مجاز ) زیبا


دختر

فارسی
بهروان/beh ravān/

روان شاد


پسر

فارسی
بهرود/behrud/

فرزند نیک


پسر

فارسی
بهروزان/behruzān/

بهروز، سعادتمند، ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بهروز


پسر

فارسی
بهروزه/behruze/

خوشبخت، سعادتمند، ( بهروز، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بهروز، م بهروز، بلور کبود و شفاف، ( بهروز + ...


دختر

فارسی
بهزادان/behzadan/

نام اصلی ابومسلم خراسانی فرزند شیدوش


پسر

فارسی
بهسام/behsam/

بهترین نور و روشنایی


دختر

فارسی
بهستان/behestān/

نیک بنیاد، نام پسر اردشیر سوم پادشاه هخامنشی، ( به، ستان ( پسوند مکان ) )، جای خوبان و نیکان، ( اَع ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهستون/behestun/

نام پسر وشمگیر و یکی از فرمانروایان آل زیار در طبرستان، ( اَعلام ) پسر بزرگ وشمگیرِ زیاری از حکام ط ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهسود/behsud/

خوش آسودن، از نامهای زمان ساسانیان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهسودان/behsodan/

نام فرمانروای دیلمان در سده سوم یزدگردی


پسر

فارسی
بهفام/behfām/

بهرنگ، رنگ بهتر، ( به = بهتر، فام= جزء پسین بعضی از کلمه های مرکّب به معنی «رنگ» ) بهرنگ، مرکب از ب ...


پسر

فارسی
بهمن داد/b.-dād/

نکوداد، آفریده ی نیک اندیش، آفریده ی نیک اندش، داده بهمن


پسر

فارسی
بهمن دخت

دختری که در بهمن به دنطا آمده، دختر بهمن


دختر

فارسی
بهمن زاد/b.-zād/

نکو زاد، زاده ی نیک اندیش، زاده شده در بهمن ماه


پسر

فارسی
بهمنش/behmaneš/

دارای منش نیک، نیکو کردار، نیک منش، وهمنش، کسی که دارای راه و روش نیکویی است


پسر

فارسی
بهنواز/behnavaz/

مهربان ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که بترتیب به معنی بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده ب ...


دختر

فارسی
بهنورا/behnora/

بهترین نور


دختر

فارسی، عربی
بهوران/behvaran/

آنکه دارای روح و روان نیکوست، وه وران


پسر

فارسی
بهوند/behvand/

دارنده خوبی و نیکی، ( مجاز ) خوب و نیک، ( به، وند ( پسوند دارندگی و نسبت ) )، منسوب به خوبی و نیکی


پسر

فارسی
بهک/behak/

نام موبد موبدان در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهکامه/behkame/

مرکب از به ( بهتر، خوبتر )، کامه ( آرزو )، خوبتر ) + کامه ( آرزو )


دختر

فارسی
بهیان/behiyān/

نیکو و تندرست، ( بهی= نیکویی، خوبی صحت، تندرستی، ان ( پسوند نسبت ) )، روی هم به معنی نیکو و تندرست


پسر

فارسی
بهیدخت/behi dokht/

دختر نیک و خوب، ( بهی، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بهین بانو

مرکب از بهین ( بهترین ) + بانو


دختر

فارسی
بهین دخت/behin dokht/

بهترین و برگزیده ترین دختر، ( بهین، دخت = دختر )، مرکب از بهین ( بهترین ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
بهین مهر/behin mehr/

( صاحب ) بهترین مهربانی و عشق


پسر

فارسی
بهینه/behine/

نیکوترین، بهترین، برگزیده، خوبترین، مطلوب ترین وضعیت ممکن برای چیزی با در نظر گرفتن همه ی عوامل مثب ...


دختر

فارسی
بوبار/bubār/

دارنده زمین


پسر

فارسی
بوپار

نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
بوذرجمهر

بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
بوراب/burab/

از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری در پایتخت قیصر روم و سازنده نعل اسبان قیصر


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بوران دخت

پوران دخت


دختر

فارسی
بلورین/bolurin/

شفاف و درخشان مانند بلور، بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور، ( به مجاز ) شفاف و درخشان، بلور ( ...


دختر

فارسی، عربی
بلوط/balut/

گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است، ( در گیاهی )، گیاهی درختی و جنگلی که چوب سخت دارد و میوه ...


دختر

فارسی

طبیعت
بمان علی

بمان ( فارسی ) + علی ( عربی ) نامی که با آن طول عمر کودک را با توسل به اسم علی ( ع ) بخواهند


پسر

عربی، فارسی
بمانی/bemani/

نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند


دختر

فارسی
بن هور/benhor/

پسر خورشید


پسر

فارسی، عربی
بخش علی

بخش ( فارسی ) + علی ( عربی )، کسی که نصیب و بخت از علی ( ع ) یافته، بخشیده شده از سوی علی ( ع )


پسر

فارسی، عربی
بورژک/borzhak/

نام میزبان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بورمند/burmand/

نام گیاهی بسیار خوشبو


پسر

فارسی

طبیعت
بورنگ

نوعی ریحان کوهی


پسر

فارسی
بوزرجمهر

بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
بوژنه/bozhne/

شکوفه، غنچه


دختر

فارسی
بوستان افروز

بستان افروز


پسر

فارسی
بوستانه/bustāne/

بوستان، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بوستان


دختر

فارسی

طبیعت
بوسه/buse/

لمس محبت آمیز توسط لب ها


دختر

فارسی
بویه/boye/

آرزو


دختر

فارسی
بی بی گل

بی بی ( ترکی ) + گل ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بی بی ماه

بی بی ( ترکی ) + ماه ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بی بی ناز

بی بی ( ترکی ) + ناز ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بیارش/biarash/

دو دلیر


پسر

فارسی
بیتادخت/b.-dokht/

دختر بی مانند، دختر بی همتا و یکتا، ( بیتا، دخت = دختر )


دختر

فارسی
بیتخش

نام مردی که در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی زندگی می کرده و نامش در کتیبه کعبه زرتشت آمده است


پسر

فارسی
بیتک/bitek/

نام جد منوچهر پادشاه کیانی، نام جد منوچهر پادشاه کیانی به نوشته بندهش


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بیدار/bidār/

کسی که در خواب نباشد، ( مجاز ) آگاه و هوشیار، ویژگی آن که در خواب نیست، ( به مجاز ) آگاه، هوشیار، آ ...


پسر

فارسی
بیدخت/bidoxt/

سیاره زهره، ناهید، ( در نجوم ) زهره، ( اَعلام ) ) زنی زیبا که هاروت و ماروت فریفته ی او شدند، ) شهر ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
بیدگل/bid gol/

نوعی گیاه، نام شهری از بخش آران شهرستان کاشان


دختر

فارسی

طبیعت
بیدل/bi del/

دل داده، عاشق، بی صبر و قرار، ( اَعلام ) ) ابوالمعالی میرزا عبدالقادر ابن عبدالخالق شاعر پارسی گوی ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بیدمشک/mešk bid/

درختی شبیه درخت بید با شکوفه های معطر و دارویی، ( در گیاهی )، نوعی بید که گل های معطر آن در اواخر ا ...


دختر

فارسی

طبیعت
بیژه/bizhe/

ویژه، خالص


دختر

فارسی
بیسان/bisan/

بی همتا، بی مانند، جالیز ( نگارش کردی


دختر

فارسی، کردی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی