اسم - صفحه 99
کوزه گری، سفال گری
پسر
فارسی کلان
بسیار، زیاد، بزرگ، جسیم، تنومند، دارای سن بیشتر، ( در قدیم ) وسیع، فربه، چاق
پسر
فارسی کلاهور
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کلباد
دارای بویِ گل، از شخصیت های شاهنامه، به معنی ' دارای بویِ گل '، ( در اعلام ) پهلوانی تورانی معاصر پ ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کلویی
شکوفا
دختر
فارسی کلیم
هم سخن، سخنگو، لقب موسی ( ع )، ( کلیم الله، ( اَعلام ) کلیم کاشانی: [قرن هجری] شاعر ایرانی متولد هم ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی کمال الملک
آن که موجب کمال سرزمین و ملک است، لقب یکی از تقاشان بزرگ ایران در دوره قاجاریه، محمد غفاری
پسر
عربی کمان گر
آن که کمان می سازد، سازنده ی کمان، ( در قدیم ) کمان ساز
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کمانگیر
کماندار
پسر
فارسی کمانه
منسوب به کمان
دختر
فارسی
هنری کمبوجیه
نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام چند تن از امیران و پادشاهان سلسله ی هخامنشی، از جمله ا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن یوتاب
نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن یوتام
خدا کامل است
پسر
عبری یوحنا
انعام توفیقی خداوند، نام یکی از اجداد مسیح، نام یکی از حواریون مسیح ( س )
پسر
عبری یورام
خداوند بر من است
پسر
عبری یوریل
نام یکی از فرشتگان مقرب خداوند
دختر
عبری
مذهبی و قرآنی یوزارسیف
یوسف
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی یوسف محمد
ترکیب دو اسم یوسف و محمد ( خواهد افزود و ستوده )، از نام های مرکب، یوسف و محمّد
پسر
عربی، عبری یوشا
سپیده دم
پسر
سانسکریت یوشیتا
نام پهلوانی از خاندان فریان
پسر
اوستایی یولداش
دوست
پسر
ترکی یولدوز
مثل ستاره
دختر
ترکی یوناس
عبریِ یونس به معنای کبوتر
پسر
عبری
پرنده یوهان
خاورشناس و پزشک آلمانی
پسر
لاتین یکتافاطمه
ترکیب دو اسم یکتا و فاطمه ( بی نظیر، رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، یکتا و فاطمه
دختر
عربی یکمال
ثروت تقسیم نشدة، دوست جانجانی ( نگارش کردی
دختر
کردی یکیتی
اتحاد، اتحاد ( نگارش کردی
دختر
کردی ییلدیز
ستاره
دختر
ترکی
کهکشانی یزدیار
نام پدر دستور بهمنیار از موبدان کرمان در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
پسر
فارسی یسری
مایه گشایش و آسانی، دختر خوش قدم
دختر
عربی یسنی
نگارش اشتباه کلمه یسنا، و یسنا به معنی حمد و ستایش خداوند و نام یکی از بخش های اوستا است
دختر
فارسی یشتار
پرستنده، نمازگزار
پسر
فارسی یشما
نوعی سنگ قیمتی به رنگ های مختلف، ( به مجاز ) زیبا، ارزشمند و قیمتی، ( معرب ـ فارسی ) ( یشم = نوعی س ...
دختر
فارسی، عربی یغما
غارت، تاراج، مالی که از غارت به دست آمده است، ( اَعلام ) ) یغما قومی از نژاد ترک، که در آسیای میانه ...
پسر، دختر
ترکی یغماناز
نام دختر پادشاه چین که همسر بهرام گور بود، یغما ( ترکی ) + ناز ( فارسی ) یغما، نام دختر پادشاه چین ...
دختر
ترکی، فارسی یلان
پهلوانان، ( = یلانشان ) ( اَعلام ) نام پهلوانی تورانی که به دست بیژن ـ مبارز ایرانی ـ کشته شد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن یلان سینه
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران ایرانی در زمان هرمز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی یلدوز
ستاره، اولدوز
دختر
ترکی یلدیز
ستاره
دختر
ترکی
کهکشانی یلسان
مانند پهلوان
پسر
فارسی یمین الدین
آن که به منزله دست راست دین است
پسر
عربی یمین الله
مایه ی برکت، مایه ی برکت و سعادتمندی خدایی
پسر
عربی ینال
سردار، رئیس به ویژه سردار ترک نژاد، غلام، برده
پسر
ترکی یهدا
خدا میداند
دختر
عبری یهودا
حمد، نام پسر یعقوب ( ع )
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی هرمیون
نام همسر سردار اساطیری یونان
دختر
یونانی
تاریخی و کهن هرنگ
آرامش و قوت قلب
پسر
لری هرواک
نام دیگر خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی هریاد
همیشه در خاطر
پسر
کردی هزاره
از شخصیتهای شاهنامه، لقب کوت از سرداران رومی سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هزبر
هژبر، شیر
پسر
فارسی هژین
زندگی جاویدان
دختر
کردی هستان
وجود و هستی
پسر
فارسی هستنوه
قیام تودةمردم ( نگارش کردی
دختر
کردی هستیدخت
دختر زندگی و زندگانی، ( هستی = زندگی، زندگانی، دخت = دختر ) دختر زندگی و زندگانی
دختر
فارسی هشیار
هوشیار، دارای حواسِ جمع، آگاه، بیدار، ( = هوشیار )، ( اَعلام ) نام ستاره شناسی دانا از پارس که در د ...
پسر
فارسی هفال
رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی هفدن
وزن شعر ( نگارش کردی
دختر
کردی هفیان
آرام گرفتن، آرام گرفتن ( نگارش کردی
دختر
کردی هگبه
رةآورد، هدیةسفر، خورجین ( نگارش کردی
دختر
کردی هلاله
گلی زرد رنگ خوشبو، آلالة، جارزدن، با خبر ساختن ( نگارش کردی
دختر
کردی
گل هلاکو
نام پسر تولوی و نوه چنگیزخان مغول
پسر
مغولی
تاریخی و کهن هلبژارده
انتخاب شده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلبژیر
انتخاب کننده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلبست
شعر ( نگارش کردی
پسر
کردی هلپرین
رقصیدن، رقصیدن ( نگارش کردی
دختر
کردی هلدا
مادر خوشبو
دختر
فارسی هلدیر
آبشار، آبشار ( نگارش کردی
پسر
کردی
طبیعت هلگر
بردارندة، حامل، بلند نگةدارنده ( نگارش کردی
پسر
کردی هلگورد
بهترین جلودار ( نگارش کردی
پسر
کردی هلما
محافظ، معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور
دختر
لاتین، عربی هلمت
حمله، هجوم ( نگارش کردی
پسر
کردی هلموت
کنایه از کوهی که صعود به آن دشوار است ( نگارش کردی
پسر
کردی هلنسا
مانند خورشید، هل ( فارسی ) + نسا ( عربی ) زنان معطر
دختر
فارسی، یونانی، عربی هلو
عقاب ( نگارش کردی
پسر
کردی هلورین
ریختن چیزی از بالا به پایین ( نگارش کردی
پسر
کردی هلکو
کوه کوچک، تپه، کوةکوچک، تپه ( نگارش کردی
پسر
کردی هلکوت
فرصت، وقت ( نگارش کردی
پسر
کردی هلیانا
مانند خورشید
دختر
یونانی هلیانه
نام یک گیاه، ( در گیاهی ) شاه ترج، شاهتره که مصرف دارویی دارد
دختر
فارسی
طبیعت هلیسا
دختر خورشید
دختر
یونانی هلیل
هلال ماه
پسر
فارسی
کهکشانی هلین
نور و روشنایی
دختر
فرانسوی هلینا
روشنایی، نور، هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا ب ...
دختر
یونانی هلیوس
هلیون، خورشید
پسر
عبری هلیون
خورشید، هلیوس
دختر
عبری کیشید
پادشاه نور و روشنی
پسر
فارسی کیقباد، کیغباد
از شخصیتهای شاهنامه، نام نخستین پادشاه کیانی ایران از نژاد فریدون
پسر
فارسی کیمان
دارای اندیشه ی بلند، اندیشمند، ( کی، مان = اندیشه )، اندیشه ی بزرگان و پادشاهان، اندیشه ی شاهانه و ...
پسر
فارسی کیمیازهرا
ترکیب دو اسم کیمیا و زهرا ( کمیاب و روشن تر )، از نام های مرکب، ه کیمیا و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی کیهان دخت
مرکب از کیهان ( دنیا ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی کیهان رخ
بسیار زیبارو، ویژگی آن که چهره اش همچون جهان، گیتی و آسمان است
دختر
فارسی کیوانه
منسوب به کیوان، پادشاه گیتی، ( کیوان، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی کیور
آن که بزرگ مرتبه ایِ پادشاه را دارد، ( کی، ور ( پسوند دارندگی ) ) آن که بلند قدری و بزرگ مرتبه ایِ ...
پسر
فارسی کیوس
نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیومهر
مهر، محبت و دوستی زندگی، ( کیو = جان و زندگی، مهر = محبت، دوستی، مهربانی )، ( به مجاز ) ویژگی کسی ک ...
پسر
فارسی کیکاووس
دارای منبع فراوان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پادشاه کیانی، پسر کیقباد، به معنی«دارای منبع فراو ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن یاحا
زنده کننده
پسر
عربی یاد
خاطره، حافظه، یادآوری، ( درقدیم ) بر زبان آوردن نام خدا، ذکر، ( در قدیم ) بر زبان یا به قلم آوردن ن ...
دختر
فارسی یادا
نشان
پسر
فارسی، آشوری