اسم با حرف ا - صفحه 14
اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم ( ع ) و هاجر
پسر
عبری آسمیتا
من هستم، اناالحق
پسر
سانسکریت آسنات
دختر یکتا پرست، نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون ( یکی از مناطق مصر ) بود
دختر
یونانی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی اسوار
سوار، عنوانی که ایرانیان باستان به مردان دلیرِ آزاده می دادند، در بعضی متون به معنی آزادگان و بزرگا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسودا
راحت و آرام، آسوده
دختر
فارسی آسکی
آهو، کنایه از زیبایی و دلفریبی
دختر
کردی آسیدات
یکی از بزرگان هخامنشی، آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسیداد
آسیدات، نام یکی از بزرگان هخامنشی
پسر
فارسی آسیم
استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه، ( در پهلوی، asēm ) آسیم به معنی سیم و نقره است، به لغت زند و پازند ا ...
پسر
پهلوی، فارسی آسیمن
سیمین، نقره فام
دختر
پهلوی، اوستایی آسیمه
مضطرب، گیج، حیران
دختر
فارسی اسین
نسیم، الهام
دختر
ترکی آشا
پاکی و راستی
دختر
فارسی آشار
آذوقه، خوراک، غذا
پسر
ترکی آشام
رتبه، مرتبه، درجه، مرحله
پسر
ترکی اشتاد
راستی و درستی، ( در قدیم ) نام روز بیست و ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، ( در فرهنگ ایران قدیم ) ...
پسر
اوستایی، فارسی اشتار
الهه عشق و برکت
دختر
فارسی، آشوری اشتیاق
رغبت بسیار، شوق، آرزومندی، ( در تصوف ) کشش و مجذوب شدن عاشق به معشوق
دختر
عربی اشجان
غم ها
دختر
عربی آشر
شاد، خوشحال، مبارک و خوش یمن، شاد خوشحال، نام یکی از پسران یعقوب ( ع )
پسر
عبری اشراق
درخشیدن، روشن شدن، تابان شدن، درخشش، نورافشانی، ( به مجاز ) روشنی، نور، ( در فلسفه ) شناخت حقیقت از ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی اشرس
مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر ( ص )
پسر
عربی اشرف
گرانمایه تر، شریف تر، شریف ترین، والاترین، ( در قدیم ) بالاتر
دختر، پسر
عربی اشرف الدین
شریف تر در دین
پسر
عربی اشعیا
نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
پسر
عربی اشلی
نام کوهی در مازندران
دختر
فارسی اشنا
گوهر گران بها، گوهر گرانمایه، شنا، شناگری، آب ورزی، شنا کننده، آب ورز، شناگر
پسر
فارسی آشناس
نام فرزند طهماسب، ( اَعلام ) نام فرزند طهماسب و پدر بزرگ گرشاسب
پسر
فارسی اشناس
نام افشین و چند تن دیگر
پسر
فارسی اشو
مقدس
پسر
فارسی اشوان
نام ستاره ایست به هندی
پسر
هندی
کهکشانی آشورینا
تغییر دهنده، منسوب به آشور، برهم زننده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد
دختر
فارسی، آشوری آشوک
نام یکی از شاهان در امپراتوری بزرگ هند، ( اَعلام ) نام یکی از شاهان در امپراتوری بزرگ هند [قرن پیش ...
پسر
هندی
تاریخی و کهن اشک
آبی که از چشم می ریزد
دختر
فارسی اشکش
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اشکناز
مرکب از اشک و ناز، کنایه از دختر زیبا روی و لطیف
پسر
فارسی آشکین
آنکه موفق به پیشروی شود
پسر
ترکی آشیان
لانه، خانه
دختر
فارسی اشیر
خوشحال، نام پسر یعقوب ( ع )
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی آشینا
قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند
پسر
فارسی، آشوری انگیزه
آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث
دختر
فارسی آنلار
فهمیده
پسر
ترکی انهار
جوی های بزرگ و پرآب، ( جمع نَهر ) جوی ها، یا جوی های بزرگ و پرآب
دختر
عربی
طبیعت، مذهبی و قرآنی آنو
نام خدای آسمان، در دین بابلی
دختر
فارسی، بابلی انوش زاد
زاده جاویدان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی انوشتکین
پهلوان جاودانی، از نامهای تاریخی، انوش ( فارسی ) + تکین ( ترکی )
پسر
ترکی، فارسی، عربی
تاریخی و کهن انوشروان
انوشیروان، دارای روان جاوید، ( در پهلوی، anošak ruvān ) ( = انوشیروان، نوشیروان )، ( اَعلام ) ) لقب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آنوشه
خوشی و شادی، داماد، پادشاه نوجوان
پسر
عربی انوشه دخت
دختر جاویدان، دختر شادمان
دختر
فارسی انوشه روان
انوشیروان، دارای روان جاوید، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر ( ص ) در زمان ...
دختر
فارسی انوشک
نام زنی در زمان ساسانیان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن انوشکا
زیبا، خوش اندام، جذاب، این اسم در هندوستان نیز رایج است
دختر
عبری انوشکزاد
انوش زاد
دختر
فارسی آنوهه
چشمه پاک و زلال
دختر
یونانی آنی
خاطره
دختر
ترکی آنیا
بی نظیر، عشق مطلق
دختر
ترکی، کردی، فارسی، یونانی آنیت
مجسّمه، تندیس یادبود
پسر
ترکی انیتا
آنیتا، آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و ...
دختر
فارسی آنید
فرشته پاکی ها
دختر
فارسی آنیدا
خالق و آفریننده عشق
دختر
فارسی انیژ
نام یک گیاه
دختر
فارسی
طبیعت آنیس
انیسون، مقاومت و اعتراض
دختر
یونانی انیسون
آنیس، مقاومت و اعتراض
دختر
یونانی آنیشا
استوار
دختر
سانسکریت آنیلا
مشهور و نامی
دختر
ترکی آنیلار
مشهور و نامی، افراد مشهور و نامی
دختر
ترکی انیم
انام، خلق، آفریدگان
پسر
عربی آنیما
خود درونی و راستین هر فرد
دختر
سانسکریت آنیک
صریح و روشن
پسر
ترکی آنیکا
فرد خوش صورت و زیبا
دختر
فارسی، عبری، لاتین، سانسکریت آهار
گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر ...
دختر
فارسی اهرن
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اهنوس
از فرشتگان مقرب درگاه خداوند در عرش پنجم
دختر
هندی
مذهبی و قرآنی آهودخت
دختری به زیبایی آهو، ( آهو، دخت = دختر )، ( به مجاز ) دختر زیباروی و شاهد
دختر
فارسی اهوراداد
خداداد یا آفریده خدا
پسر
فارسی اهورامزد
هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی
پسر
فارسی اهورامزدا
اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزر ...
پسر
فارسی آهید
آهو، در گویش فارس آهوی صحرایی
دختر
فارسی آهیر
آتش
پسر
کردی آهیل
نام نوعی پرنده، مرغ انجیرخوار
پسر
گیلکی
پرنده آهین
آهن
پسر
گیلکی اوات
آرزو
پسر
کردی آوادان
زیبا، قشنگ
دختر
ترکی آوادخت
دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا، مرکب از آوا ( آواز ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی آوادیس
کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد، مرکب از آوا ( آواز ) + دیس ( مانند )، کنایه از کسی که دلنشی ...
دختر
فارسی آوازه
نغمه، ترانه، نوا، آگاهی، شهرت نیک، نام آوری، ( در موسیقی ایرانی ) ( در قدیم ) دستگاه
دختر
فارسی آوام
فام، لون، رنگ
دختر
فارسی اوان
خداوند خوب و بخشنده
پسر
عبری آوانا
آوا، موسیقی
دختر
فارسی آواناز
آوا و صوت قشنگ و زیبا، آوا و صدای متناسب و موزون، آوای توأم با کرشمه و غمزه
دختر
فارسی آوانوش
آوا و صدای زندگی، ( آوا = صدا، بانگ، شهرت، آوازه، نوش= زندگی، بی مرگی، جاوید )، آوا و صدای جاوید، ب ...
دختر
فارسی اوتانا
دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی، ( در اعلام ) نام یکی از دوستان و یارا ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن اوچار
آبشار
پسر
ترکی
طبیعت اوحد
یگانه، بی همتا
پسر
عربی اوحدالدین
آن که در دین یگانه و بی همتاست، نام عارف مشهور قرن هفتم
پسر
عربی اوخان
پژواک
پسر
گیلکی اوراش
یاری شده
پسر
فارسی اورامان
نام منطقه ای کوهستانی در کردستان، ( اعلام ) نام منطقه ای از کردستان ایران که از طرف شرق متصل است به ...
پسر، دختر
کردی اورامن
نوعی از خوانندگی و گویندگی پارسیان، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) لحنی که معمولاً دو بیتی ها را ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، هنری اوران
در گویش سیستان
دختر
فارسی