اسم - صفحه 91
ترکیب دو اسم نیک و افروز ( نیکو و روشن کننده )، نیک افروزنده، ویژگی آن که خوبی و نیکی را رونق می بخ ...
دختر
فارسی نیک آفرید
آفریده خوب و نیکو، آفریننده ی نیک، خوب آفریده شده، ( به مجاز ) خوب و پسندیده، خوشبخت و سعادتمند
دختر
فارسی نیک آفرین
آفریننده خوبی و نیکی، ( نیک = خوب، نیکو، آفرین = آفرینش )، آفرینش خوب و نیکو، خوب آفریده شده، آفرین ...
دختر
فارسی نیک آهنگ
خوش نیت، دارای قصد خوب، دارای نیت و قصد نیک، نیکو ضمیر
پسر
فارسی نیک بد
نیکو، خوبی، ( نیک = خوب، نیکی، خوشی، سعادت، بد /، bod/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) )، نگهبانِ خوب و نی ...
پسر
فارسی نیک بین
خوش بین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که یا آنچه خوبیها را می بیند
پسر
فارسی نیک پی
با سعادت، مبارک قدم، ( در قدیم ) خوشقدم، خجسته پی
پسر
فارسی نیک تاج
آن که تاج نیکو و خوب دارد
دختر
فارسی نیک تاش
نیک ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) همتا و مانند نیکان
دختر
فارسی، ترکی نیک جو
نیک خواه
پسر
فارسی نیک چهر
نیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبا، نیکو رو، نیک روی، زیبا رخ
دختر
فارسی نیک چهره
ترکیب دو اسم نیک و چهره ( نیکو و صورت )، ( = نیک چهر )، نیکچهر، خوبرو، نیکوروی، زیبا
دختر
فارسی نیک خو
خوش اخلاق، مهربان، خوش خوی
پسر
فارسی نیک دل
فرد مهربان و نیک
پسر
فارسی نیک رای
اندیشه خوب و نیک، دارای اندیشه نیک مرکب از نیک و رأی
پسر
فارسی نیک رخسار
آن که دارای چهره ای پاک و زیباست
دختر
فارسی نیک رو
خوش رو، زیبارو، خندان
دختر
فارسی نیک سیما
ترکیب دو اسم نیک و سیما ( نیکو و چهره )، خوش سیما، زیبا منظر
دختر
فارسی، عربی نیک شاد
ترکیب دو اسم نیک و شاد ( نیکو و شادمان )، نیکوی شاد، شخص صالح، خوب و نیکوی شادمان، آن که نیکو و خوش ...
دختر
فارسی نیک فام
آراسته به خوبی و نیکی، ( نیک، نام ( پسوند برای رنگ ) )، دارای آب و رنگ خوب و نیک
پسر
فارسی نیک مهر
دارای مهر و محبت خوب و نیک، ویژگی شخصی که مهربان و نیکوست، آن که دارای محبتی کامل و شایسته است
پسر، دختر
فارسی نیک یاد
نیک ترین یاد و خاطره
پسر
فارسی نیکاد
خوشنام
پسر
ترکی نیکادل
خوش قلب، خوش فطرت
دختر
فارسی نیکارام
دختر نیک و آرام
دختر
فارسی نیکامهر
ترکیب دو اسم نیکا و مهر ( خوب و محبت )، از نام های مرکب، نیکا و مهر
دختر
فارسی نیکاو
آب شفاف و گوارا، نیک به معنی خوب و پاک، آو به معنی آب و نیکاو یعنی آب گوارا ئ شفاف، مرکب از نیک به ...
پسر
پهلوی، اوستایی نیکبه
بهترین نیکی
پسر
فارسی نیکداد
داده ی نیک، داده ی خوب، ( نیک، داد = داده )
پسر
فارسی نیکرخ
نیکرو، ( = نیکرو )
دختر
فارسی نیکسان
مانند نیکی
پسر
فارسی نیکفر
آراسته به خوبی و نیکی، دارای شأن و شکوه نیکی و خوبی
پسر
فارسی نیکو چهر
زیباروی، زیبارخ، ( = نیک چهر )
دختر
فارسی نجی
نجات یافته، لقب حضرت نوح پیغمبر ( ع )
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی نجیب الدین
شریف و پارسا در دین، ( اَعلام ) نجیب الدین سمرقندی: ( = محمّدابن علی ) [قرن و هجری] پزشک ایرانی، مؤ ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی نجیبه
اصیل، شریف، هر چیز ممتاز، مؤنث نجیب، عفیف، پاکدامن
دختر
عربی ندیم
همنشین، دوست، همصحبت، همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان
پسر
عربی نرجس خاتون
مرکب از نرجس و خاتون، لقب مادر حضرت مهدی عج الله فرجه الشریف
دختر
فارسی نرجس زهرا
ترکیب دو اسم نرجس و زهرا ( نوعی گل خوشبو و روشن تر )، ( معرب ـ عربی ) از نام های مرکب، نرجس و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی، گل نرداگشسپ
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری از سپاهیان بهرام چوبین
پسر
فارسی نرسا
در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان
دختر
فارسی نرسه
نرسی، فرشته و ایزدی است نظیر جبرئیل حامل وحی و او پیک اهورامزدا است، ( اوستایی ) گونه ی دیگر نرسی، ...
دختر
اوستایی
مذهبی و قرآنی نرگس خاتون
ترکیب دو اسم نرگس و خاتون ( نوعی گل خوشبو و لقب زنان اشرافی )
دختر
فارسی
گل نرگس دخت
دختر نرگس، دختر مثل نرگس، ( به مجاز ) دختر زیبا و با طراوت، ( نرگس، دخت = دختر )، د نرگس
دختر
فارسی
طبیعت، گل نرگس زهرا
ترکیب دو اسم نرگس و زهرا ( نوعی گل خوشبو و روشن تر )، ( فارسی ـ عربی ) از نام های مرکب، نرگس و زهرا
دختر
فارسی، عربی
گل، مذهبی و قرآنی نرگسه
منسوب و شبیه به نرگس، ( به مجاز ) ستاره، ( نرگس، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، م نرگس
دختر
فارسی
گل نرگسی
منسوب به نرگس، نوعی غذا، ( به مجاز ) عشوه به صورت زبان درآوردن معشوق در مقابل عاشق، نوعی پارچه ی لط ...
دختر
فارسی
گل نزاکت
پاکیزگی، ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتارپسندیده
دختر
فارسی هما دیس
خوش اقبال، خوشبخت و سعادتمند، ( هما، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل هما، شبیه به هما
دختر
فارسی همام
سرور، مهتر، پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده، شیر درنده، دارای مقام و منزلت و فضایل ارجمند، ...
پسر
عربی همام الدین
دارای مقام و منزلت در دین
پسر
عربی هماوند
از نامهای امروزی زرتشتیان
پسر
فارسی همایون بخت
خوشبخت، خجسته بخت، کامیاب
دختر
فارسی همایون چهر
خوشروی، خوش سیما و زیبا
دختر
فارسی همایون دخت
دختر فرخنده و مبارک
دختر
فارسی همراد
ویژگی دو کس که در همت، سخاوت شبیه به هم باشند، سخاوت، شجاعت و جوانمردی و کرم شبیه به هم باشند
پسر
فارسی همراه
همدم، مونس، قرین، آن که در کنار دیگری راهی را طی می کند، ( به مجاز ) آن که با دیگران توافق و سازگار ...
دختر
فارسی همنواد
از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هموند
اعضاء ( نگارش کردی
دختر
کردی همیشه بهار
گیاهی زینتی یا خودرو با گلهای زرد یا نارنجی که در تمام مدت سال دیده می شود
دختر
فارسی هنار
مانند انار زیبا، انار ( نگارش کردی
دختر
کردی هناس
نفس
دختر
کردی هناسه
نفس
دختر
کردی هناو
زهره، شجاعت، شجاعت ( نگارش کردی
دختر
کردی هنرمند
آن که توانا در خلق آثار هنری است، آن که دارای مهارت و فنی است، ( در قدیم ) آن که دارای فضل و کمال ی ...
پسر
فارسی، کردی هنی
گوارا، خوب، خوش
پسر
عربی هوار
قشلاق، خیمةسلطان در قشلاق ( نگارش کردی
پسر
کردی هوال
رفیق، خبر، رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی هوبان
نگهبان خوبی ها
پسر
فارسی هوبخت
خوشبخت
دختر
فارسی هوبر
دربردارنده نیکی، نام میرآخور داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن هوپاد
نیک سرشت، ( هو = خوب، پاد = نگهبان )، نگهبان خوب
پسر
فارسی هوپند
ویژگی کسی که نصیحت، سفارش و توصیه های او خوب است، ( به مجاز ) پند و اندرزگوی خوب، ( هو = خوب، پند = ...
دختر
فارسی هوتخش
صنعت گر ( نگارش کردی
پسر
کردی هوتس
نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، به ضم ت، آتوسا، همسر داریوش و مادر خشایارشا
دختر
فارسی
تاریخی و کهن هوتسا
آتوسا، ( = آتوسا )
دختر
یونانی هوتوس
آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا
دختر
فارسی هوتک
نام روستایی در نزدیکی کرمان
پسر
فارسی هوچهر
دارای صورت خوب، خوبرو، ( هو = خوب، چهر = صورت، چهره، نژاد )، ( به مجاز ) زیبارو، دارای نژاد و اصل خ ...
دختر
فارسی هود
نام پیامبر قوم عاد، نام سوره ای در قرآن کریم
پسر
عربی هودا
نیک اندیش، نیک خواه، دانا، بخرد
دختر
فارسی هوده
راست، درست
دختر
فارسی هودین
دین خوب، آئین نیک، ( هو = خوب، دین ) دین خوب، آن که دارای دین و آئین خوب باشد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هور
خورشید، مهر، خور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
دختر
اوستایی، فارسی هوراز
دوست صمیمی، دوست صمیمی ( نگارش کردی
پسر
کردی هورآسا
خورشید آسا، مثل خورشید، زیبارو، ( هور = خورشید، آسا ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی، اوستایی هورآفرین
آفریننده خورشید
دختر
فارسی نوژه
کاج، صنوبر، درخت همیشه سبز، ( نوژ = نوز = کاج، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، منسوب و شبیه به کاج، ( ب ...
دختر
فارسی
طبیعت نوژیان
زندگی نو
دختر
کردی نوش آسا
گوارا، شیرین همچون عسل، ( نوش = عسل، آسا ( پسوند شباهت ) )، همانند و شبیه عسل، ( به مجاز ) شیرین و ...
دختر
فارسی نوش آفرید
آفریده بی مرگ، آفریده جاوید
دختر
فارسی نوش آگین
به شهد و شکر آویخته، نوشین
دختر
فارسی نوش لب
دارای لبی شیرین، شیرین لب
دختر
فارسی نوشاب
آب گوارا، شربت مطبوع، آب زندگی، آب حیات
پسر
فارسی نوشابه
آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع
دختر
فارسی نوشان
نوشاندن، شیرینی بخش، نوشانیدن، به نوشیدن واداشتن، به علاوه ( صفت فاعلی از نوش ) شیرینی بخش، نوشنده
دختر
فارسی نوشروان
انوشیروان، جاویدان، ( اَعلام ) ( = انوشیروان، انوشروان )، ( انوشیروان و انوشروان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نوشزاد
زاده جاوید، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نوشناز
دارای ناز و غمزه شیرین
دختر
فارسی نوشیار
یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه
پسر
فارسی