در برادر بریدندر بن بستهدر بند نبودندر بنداردر بیریندر پائیدندر پاهادر پوشدر تنگنا قرار دادندر تیزی گرده گذاشتندر جریاندر حالدر حال اضمحلالدر حال انجامدر حال برگشتندر حال جان دادندر حال خوردن بودندر حال دوندگیدر حال رفتندر حال فراردر حال فرار بودندر حال فزونیدر حال گشتندر حال مرگدر حال مرگ بودندر حال مهیا گشتندر حال نابودیدر حین این دمدر خردن ور کسیدر خود پیچیدندر خود فرو رفتهدر خورادر خورام ورتدر دادندر دالودر دل اشوب بودندر دمدر راستایدر رفتن عضوی از بدن خصوصا اندام غضروف و مفاصلدر رفتن کتفدر رمنیدهدر رهادر رهدندر رودر روادر روهدر ریدندر ریزادر ریسستن