مشک ونمشکدومشکدوغمشکلمشکل اخلاقی داشتنمشکل افریدنمشکل انداختنمشکل برای کسی ایجاد کردنمشکل بشودمشکل پسندمشکل دارمشکل داشتن در ادای بعضی از حروف از قبیل سمشکل سخت و کثیفمشکل گشامشکهمشکوکمشکوکردنمشکی حلوامصاحبه کردنمصدوممصدوم شدنمصرمصرعمصرف دارویی داشتنمصرف شدنمصرف شدهمصطهلک کنندهمصلحت اندیشمصنفمصون سازیمصیبتمصیبت زدهمضحکهمضرابمضطربمضطرب از هیجانمضطرب بودنمضمحلمضمحل شدنمطابق فرهنگ لریمطابق میل عمل کردنمطلع کردنمطلوبمطمئنمطیعمطیع کردنمظلوممظلومانهمظهر پزمعاشرت