۲۱ گرم ( به انگلیسی: 21 Grams ) فیلمی درام ، جنایی و دلهره آور ( ژانر ) ساختهٔ الخاندرو گونسالس اینیاریتو، کارگردان مکزیکی با بازی شان پن ، نائومی واتس ، شارلوت گنزبور، بنیسیو دل تورو ، دنی هوستون و ملیسا لیو محصول سال ۲۰۰۳ سینمای آمریکا است. این فیلم دومین همکاری ایناریتو با گی یرمو آریاگا ( بعد از عشق سگی و قبل از بابل ( فیلم ۲۰۰۶ آمریکایی ) ) که مشهور به سگانه مرگ است بوده است
... [مشاهده متن کامل]
تصادفی در خیابان رخ می دهد و حول آن، اشخاصِ داستان دچار تغییرات گوناگون می شوند. گرچه موضوع داستان جنایی به نظر می رسد، ولی در عمل فیلم به مفهوم پیوند اعضا و تأثیراتی که می تواند بر گیرندهٔ عضو بگذارد و در نهایت به موضوع مهم تری یعنی مرگ می پردازد.
پل ( شان پن ) ، که از بیماری قلبی رنج می برد، با امید اندکی در انتظار پیوند قلب است. در سویی دیگر، مایکل و دو دخترش در یک تصادف جان خود را از دست می دهند و کریستینا، همسر مایکل، در شرایط روحی ناگواری قرار دارد؛ و از طرف دیگر، راننده ای که مایکل و دو فرزندش را زیر گرفته دچار عذاب وجدان شده و خودش را به نیروی پلیس معرفی می کند. . .
این سه خط داستان فیلم ۲۱ گرم است که این سه خانوادهٔ مجزا تا قبل از این تصادف هیچ ارتباطی با هم نداشته اند و حتی همدیگر را تا به حال ندیده اند؛ منتهی یک تصادف مسیر زندگی همهٔ آن ها را تغییر داده و سرنوشتشان را در هم گره می زند. قلب مایکل ( همسر کریستین ) با اجازهٔ کریستین به پل داده می شود تا وی امیدی دوباره برای زندگی یافته باشد. پل بعد از پیوند قلب بر آن می شود تا شخص اهداکننده را بیابد، و پس از جستجو، بالاخره به کریستین می رسد و پس از چند ملاقات با وی، علاقهٔ شدید عاطفی بین آن دو به وجود می آید. از طرفی کریستین بر آن شده تا قاتل همسر و دو دخترش را بکشد. . .
از این نظر، یعنی پیوند خوردن زندگی چند خانواده بر اثر یک تصادف، می توان این فیلم را با فیلم هایی مانند تصادف ( Crash ) مقایسه کرد.
فیلم ۲۱ گرم توسط کارگردان و نویسندهٔ آن مانند قطعات پازل در هم شکسته می شود؛ و با شروع فیلم، این پازل ها به تدریج و با نظمی خاص ( که ممکن است دقیقاً خلاف این به نظر رسد، یعنی بیننده احساس آشفتگی و بی نظمی در داستان داشته باشد ) کنار هم چیده می شوند تا در چند فصل پایانیِ فیلم، این پازل تکمیل شود و معنا و مفهوم خود را به دست آورَد. بسیاری از منتقدان بر این باورند که اگر داستان این فیلم به صورت خطی بیان می شد، هیچ شاخصه ای در فیلم وجود نداشت و یک داستان ساده مطرح می شد. در صورتی که این منتقدان اصلاً به این موضوع دقت نکرده اند که برخی از حوادث این فیلم به طور همزمان رخ داده است و بیان خطی این حوادث همزمان نه تنها به داستان لطمه می زند، بلکه تقریباً نمایش آن ها غیرممکن است. از طرف دیگر، این گونه بیان پازل گونهٔ فیلم یکی از نقاط قوت آن است که این کارگردان یعنی آلخاندرو گونزالز به خوبی این کار را انجام داده، که البته این گونه فیلم ساختن اولین تجربهٔ او نبوده است.
... [مشاهده متن کامل]
تصادفی در خیابان رخ می دهد و حول آن، اشخاصِ داستان دچار تغییرات گوناگون می شوند. گرچه موضوع داستان جنایی به نظر می رسد، ولی در عمل فیلم به مفهوم پیوند اعضا و تأثیراتی که می تواند بر گیرندهٔ عضو بگذارد و در نهایت به موضوع مهم تری یعنی مرگ می پردازد.
پل ( شان پن ) ، که از بیماری قلبی رنج می برد، با امید اندکی در انتظار پیوند قلب است. در سویی دیگر، مایکل و دو دخترش در یک تصادف جان خود را از دست می دهند و کریستینا، همسر مایکل، در شرایط روحی ناگواری قرار دارد؛ و از طرف دیگر، راننده ای که مایکل و دو فرزندش را زیر گرفته دچار عذاب وجدان شده و خودش را به نیروی پلیس معرفی می کند. . .
این سه خط داستان فیلم ۲۱ گرم است که این سه خانوادهٔ مجزا تا قبل از این تصادف هیچ ارتباطی با هم نداشته اند و حتی همدیگر را تا به حال ندیده اند؛ منتهی یک تصادف مسیر زندگی همهٔ آن ها را تغییر داده و سرنوشتشان را در هم گره می زند. قلب مایکل ( همسر کریستین ) با اجازهٔ کریستین به پل داده می شود تا وی امیدی دوباره برای زندگی یافته باشد. پل بعد از پیوند قلب بر آن می شود تا شخص اهداکننده را بیابد، و پس از جستجو، بالاخره به کریستین می رسد و پس از چند ملاقات با وی، علاقهٔ شدید عاطفی بین آن دو به وجود می آید. از طرفی کریستین بر آن شده تا قاتل همسر و دو دخترش را بکشد. . .
از این نظر، یعنی پیوند خوردن زندگی چند خانواده بر اثر یک تصادف، می توان این فیلم را با فیلم هایی مانند تصادف ( Crash ) مقایسه کرد.
فیلم ۲۱ گرم توسط کارگردان و نویسندهٔ آن مانند قطعات پازل در هم شکسته می شود؛ و با شروع فیلم، این پازل ها به تدریج و با نظمی خاص ( که ممکن است دقیقاً خلاف این به نظر رسد، یعنی بیننده احساس آشفتگی و بی نظمی در داستان داشته باشد ) کنار هم چیده می شوند تا در چند فصل پایانیِ فیلم، این پازل تکمیل شود و معنا و مفهوم خود را به دست آورَد. بسیاری از منتقدان بر این باورند که اگر داستان این فیلم به صورت خطی بیان می شد، هیچ شاخصه ای در فیلم وجود نداشت و یک داستان ساده مطرح می شد. در صورتی که این منتقدان اصلاً به این موضوع دقت نکرده اند که برخی از حوادث این فیلم به طور همزمان رخ داده است و بیان خطی این حوادث همزمان نه تنها به داستان لطمه می زند، بلکه تقریباً نمایش آن ها غیرممکن است. از طرف دیگر، این گونه بیان پازل گونهٔ فیلم یکی از نقاط قوت آن است که این کارگردان یعنی آلخاندرو گونزالز به خوبی این کار را انجام داده، که البته این گونه فیلم ساختن اولین تجربهٔ او نبوده است.