یگانه انگاری

دانشنامه آزاد فارسی

یگانه انگاری (monism)
(یا مونیسم؛ از واژۀ یونانی monos، به معنی «یگانه») در فلسفه، آموزه ای که واقعیت غاییکلاً از یک جوهرتشکیل می شود. از این رو، یگانه انگاری هم مخالف دوگانه انگاری(دوئالیسم) است و هم مخالف کثرت گرایی(پلورالیسم). سه نوع یگانه انگاری اصلی مطرح شده است: یگانه انگاری ماتریالیستی، یگانه انگاری ایدئالیستی، و نظریۀ ذهن ـ ماده طبق آموزۀ نخست، همۀ چیزهای درون جهان هستی، ازجمله پدیده های ذهنی، به مقولۀ ماده تحویل می شوند؛ مثلاً در نظریۀ ماده گرایی. در آموزۀ یگانه انگاری ایدئالیستی، ماده جلوه ای از جلوه های ذهن به شمار می آید؛ و در آموزۀ ذهن ـ ماده، ماده و ذهن چنان انگاشته می شوند که گویی صرفاً جنبه هایی از یکدیگرند. اگرچه تاریخ پیدایش فلسفه های یگانه انگارانه به یونان باستان می رسد، اما واژۀ «مونیسم» تقریباً جدید است. این واژه را نخستین بار کریستیان وُلف، به کار برد تا انواع تفکر فلسفی را که در آن ها کوششی برای از بین بردن دوگانگی جسم و ذهن صورت گرفته بود معرفی کند. باروخ اسپینوزا، اگرچه با این واژه شناخته نمی شود، یکی از متنفذّترین یگانه انگاران بود. به عقیدۀ او هم پدیده های مادی و هم پدیده های معنوی صفات یک جوهر بنیادین اند. آموزۀ او قویاً نظریۀ ذهن ـ ماده را بشارت می داد.

پیشنهاد کاربران

انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و یا به بیانی دیگر از دوران مهد کودک تاریخ اندیشه یا فکر، خیال، تصور و توَهُم تا به امروز نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود:
الف - پروردگار، خالق مخلوقات، آفریدگار کائنات و یا خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها، کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه عینی و چه غیبی غیر از او، آن و این نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. موجود بودن یا وجود داشتن این نوع خدا از طرف انسان هرگز به هیچ نوع اثباتی هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان همیشه نیازمند شناخت این نوع خدا بوده و هست و خواهد بود. خدای حقیقی و واقعی در محیط و محتوای هرکدام از جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار بطور مطلق یکسان و برابر از لحاظ زمانی و مکانی ، بیزمانی و بیمکانی دارای شانزده ( ۱۶ ) بُعد مجرد میباشد؛ هشت ( ۸ ) تا مطلق و هشت ( ۸ ) تا نسبی نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر.
...
[مشاهده متن کامل]

ب - خدای بیزمان و بیمکان و کلمه ای با الفاظ و نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در خط، زبان، فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد، یعنی از هیچگونه موجودیت دیگری برخوردار نمیباشد، چه غیبی و چه عینی و درست به همین علت و دلیل کلیه سعی ها و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود.
مونیسم حقیقی یا یگانه انگاری یقینی فقط از این راه و به این روش میتواند حقیقت داشته باشد و نه از راه و به روش دیگری.
شاید مفید، ثمربخش و راهگشا باشد بدانیم که نه تنها روح بلکه ماده و روان هم به یک سهم مساوی با آن از امر پروردگار یا آفریدگار کائنات و یا خدای حقیقی و واقعی میباشند و نه از امر یهوه ی قوم یهود تحت عنوان آقا یا سرور دنیا؛ اله و الی قوم آرامی؛ آبَّا به شکل آبابا یعنی بابا یا پدر آسمانی ایسای اقوام مسیحی تحت عنوان آقا یا سرور دنیا ؛ خُوای قوم ماد؛ اهورامزدای زرتشتیان ؛ خدای سه حرفی خود ما ایرانیان با پسوند" وند متعال " بصورت خداوند متعال؛ برهمن و برهمان هندوان و بودائیان؛ الله قوم عرب ساکن سرزمین حجاز و اقوام مسلمان ملقب به نور سماوات و الارض، سبحان و اکبر و نه از امر اهریمن یا شیطان که درست مانند خدای کلمه ای و بیزمان و بیمکان دینی با الفاظ و نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد.
دو قطب بزرگ فلسفه ی غرب؛ یکی ایده آلیسم و دیگری ماتریالیسم و شاخه های فرعی و گوناگون آنها، از قابلیت یا استعداد ادغام شدن در هم و تبدیل گردیدن به یک قطب واحد و یگانه می باشند و آنهم فقط از یک راه و به یک روش معقول و منطقی یعنی تثلیثی دانستن خمیرمایه ی ساختاری واحد و مشترک که دارای سه جنبه ی ظهوری یا پیدایشی میباشد؛ مادی - روانی - روحی ( از دیدگاه علمی این خمیرمایه ساختاری واحد و مشترک عبارت است از جرم، انرژی و خلاء در قالب اتم ها ) . به این معنا که پدیده های روح و روان هیچ نقش دیگری را در زندگی موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی بازی نمیکنند غیر از اینکه بهمراه ماده فقط نقش خمیرمایه ی ساختاری را عهده دار می باشند.
در لحظه ی مرگ جسم، کالبد، تن و یا بدن تثلیثی مادی - روانی - روحی در بستر امن، آرام، ساکن، پیوسته، تجزیه ناپذیر و فراگیر زندگی بخش جان خدای حقیقی و واقعی، نه روح از ماده جدا میشود و نه روان و نه جان شیرین از تن به اصطلاح خاکی میپرد. بلکه نفس مجرد یا من فرد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) در نفس مجرد یا من مطلق، واحد و بیکران خدای حقیقی و واقعی به خواب سنگین، ژرف و شیرین فرو میرود و به رهائی و رستگاری کامل میرسد و بموازات آن در طی حالت برزخ تا لحظه ی بسته شدن مجدد نطفه ی تثلیثی در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره ( همیشه حدود نُه ماه بعد ) در همین دنیا در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل، به کمک حواس و غرایز و هوش و خواست و فهم و عقل بیکران وی از مشاهده و تجربه عشق و زندگی رویائی بهمراه توانائی و دانائی و هنرمندی و هوشمندی و دانش کامل با کمیت و کیفیت بهشت برخوردار میگردد.
ماده از دیدگاه خردمندان گمنام ایرانی و بعضا هندو در تاریخ فراباستان به معنای خمیرمایه ساختاری واقعیت و طبیعت نبوده بلکه به شکل " ما ۱۰ " تلفظ و بیان میشده و ایده به شکل تفکیکی ای ده مخفف " این ۱۰ " و ایده آل از چپ براست به شکل " آلِ ایده " به معنای اهل یا باورمند به " این ۱۰ ". ضمیر دوم شخص مفرد این، به هرفرد انسانی اشاره داشته است. این حقایق ژرف در پشت پرده ی ظاهر لفظی واژه های رمزی و معما آلود دیگری از قبیل دهّر ، جهود یا جوده نهفته و پنهان میباشند، منجمله در پشت پرده ظاهر لفظی دو واژه ترکیبی اوستائی یکی؛ خویدوده و دیگری آژی ده اکه و منجمله در معنای پیام آسمانی هفت سین، یعنی هفت سامان یا نظام کل گیتیائی، کیهانی یا جهانی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست.