یکسو کردن


معنی انگلیسی:
rectify

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱- فیصل دادن بپایان رساندن . ۲- یکطرفی کردن .

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص م . ) جدا کردن .

مترادف ها

rectify (فعل)
اصلاح کردن، برطرف کردن، جبران کردن، تصحیح کردن، یکسو کردن

فارسی به عربی

استقطاب

پیشنهاد کاربران

کنار گرفتن
دوری گزیدن
برحذر بودن
کنار کشیدن
شه آزرم او به که یک سو کند
کزان پهلوان پیل پهلو کند
✏ �نظامی�
تصمیم گرفتن