یکسو نهادن
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
یکسو نهادن ؛ رها کردن. ترک گفتن. کنارگذاشتن :
گفتار زیانست ولیکن نه مر آن را
تا سود به یکسو نهی از بهر زیان را.
ناصرخسرو.
گفتار زیانست ولیکن نه مر آن را
تا سود به یکسو نهی از بهر زیان را.
ناصرخسرو.
ترک کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، رها کردن، اعراض ، پرهیز
پا یک سو نهادن
یک سو نهادن : به کنار گذاشتن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص334 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص334 ) .