این همه روز مرگ یکسانند
نشناسی ز یکدگرشان باز.
رودکی.
چو بخشایش پاک یزدان بوددم آتش و خاک یکسان بود.
فردوسی.
حال آدم چو حال من بوده ست این دو حال است همسر و یکسان.
فرخی.
هیبت مجلس تو هیبت حشر است مگرکه بود مرد و زن و نیک و بد آنجا یکسان.
فرخی.
که و مه را سخنها بود یکسان که یارب صورتی باشد بدینسان !
( ویس و رامین ).
دل من با دل تو نیست یکسان تو را دامن همی سوزد مرا جان.
( ویس و رامین چ کلکته ص 175 ).
مرا مهر تو با جان هست یکسان تو خود دانی که بیجان زیست نتوان.
( ویس و رامین ).
ترکیب مردم را چون نیکو نگاه کرده آید بهایم اندر آن با وی یکسان است. ( تاریخ بیهقی ). در مجلس امارت ترتیب رفتن و نشستن و برگشتن این دو تن... یکسان فرمودی. ( تاریخ بیهقی ).مر این هر دو را هیچ دهقان عادل
چه گویی که یکسان و هموار دارد.
ناصرخسرو.
بد ونیک چون نیست امروز یکسان چنان دان که فردا نباشند همبر.
ناصرخسرو.
سوی گاو یکسان بود کاه و دانه به کام خر اندر چه میده چه جودر.
ناصرخسرو.
هر فصلی از فصلهای سال بر طبعی دیگر است و طبعهای شراب خوارگان نیز یکسان نباشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). انوشیروان جواب داد که در شرع میان خاص و عام و پادشاه و رعیت فرقی نیست که همگان در آن یکسانند وبه مذهب این زندیق هم یکسان باشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 87 ).اگر به خواسته یکسان نه ایم شاید از آنک
نه آدمیم و به اصل و نژاد یکسانیم.
مسعودسعد.
مرده بیدار کردن آسان است غافل و مرده هر دو یکسان است.
سنایی.
چون نقش واقعه... پیدا آمده باشد عاقل...و جاهل... یکسان باشند. ( کلیله و دمنه ).از گدایی چون من و میری چو تو
عمر یکسان می ستاند سال و ماه.
خاقانی.
صبح شما دمی است و دم ما هزار صبح هر پنج وقت ما شده یکسان صبحگاه.بیشتر بخوانید ...