شب و روز راندن ؛ توقف نکردن. ( یادداشت مؤلف ) . بدون درنگ و توقف شتافتن. لاینقطع حرکت کردن. بی گرفتن خستگی در حرکت بودن :
شب و روز راندند با کام و ناز
خدای جهاندارشان کارساز.
فردوسی.
شب و روز راندند با کام و ناز
خدای جهاندارشان کارساز.
فردوسی.
به یک منزل دو منزل کردن ؛ شتاب کردن در حرکت و سفر چنانکه راه دو روز را یک روزه طی کنند :
همی رفتم شتابان در بیابان
همی کردم به یک منزل دو منزل.
منوچهری.
رجوع به ترکیب بعد شود.
- چند منزل را یکی کردن ؛ مسافت بین چند استراحتگاه را در یک روز طی کردن. کنایه از بسیار سریع رفتن. به شتاب رفتن :
... [مشاهده متن کامل]
دو منزل یکی کرد و آمد دوان
همی جست بر سان تیر از کمان.
فردوسی.
دو منزل یکی کرد و آمد به راه
چنین تا بر شاه ایران سپاه.
فردوسی.
دو منزل همی کرد رستم یکی
نیاسود روز و شبان اندکی.
فردوسی.
درنگی نبودم به راه اندکی
سه منزل یکی کرد رخشم یکی.
فردوسی.
- منزل بریدن ؛ طی کردن منزل. قطع کردن منزل. پیمودن منزل :
گفت بشکستی دلم تا عزم را کردی درست
با جفا پیوستن و منزل بریدن چون قمر.
امیر معزی ( از آنندراج ) .
جهد آن کن تا ببری منزل اندر نور روح
تا نمانی منقطع در اوسط ظل و ضلال.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 193 ) .
همی رفتم شتابان در بیابان
همی کردم به یک منزل دو منزل.
منوچهری.
رجوع به ترکیب بعد شود.
- چند منزل را یکی کردن ؛ مسافت بین چند استراحتگاه را در یک روز طی کردن. کنایه از بسیار سریع رفتن. به شتاب رفتن :
... [مشاهده متن کامل]
دو منزل یکی کرد و آمد دوان
همی جست بر سان تیر از کمان.
فردوسی.
دو منزل یکی کرد و آمد به راه
چنین تا بر شاه ایران سپاه.
فردوسی.
دو منزل همی کرد رستم یکی
نیاسود روز و شبان اندکی.
فردوسی.
درنگی نبودم به راه اندکی
سه منزل یکی کرد رخشم یکی.
فردوسی.
- منزل بریدن ؛ طی کردن منزل. قطع کردن منزل. پیمودن منزل :
گفت بشکستی دلم تا عزم را کردی درست
با جفا پیوستن و منزل بریدن چون قمر.
امیر معزی ( از آنندراج ) .
جهد آن کن تا ببری منزل اندر نور روح
تا نمانی منقطع در اوسط ظل و ضلال.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 193 ) .