- یک چشمه کار ؛ کار خوب و آراسته. ( آنندراج )( غیاث ).
- یک چشمه کردن ؛کنایه از زیب و زینت کردن. ( آنندراج ) :
عروس صبحدم یک چشمه کرده
به بام چارمین ایوان برآمد.
میرخسرو ( از آنندراج ).
یک چشمه. [ ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ) ( از: یک + چشم + َه ) یک چشم. واحدالعین :
سحرگه که یک چشم یابد کلید
به آیین یک چشمه آید پدید.
نظامی.
مَسْحاء؛ زن یک چشمه. ( منتهی الارب ).