یک وری
/yekvari/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- یک وری افتادن ؛ در تداول عوام ، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری شدن کار ؛ فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف. به یکی از دو صورت استقرار یافتن. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری کردن کار ؛ فیصل دادن بر یکی از دو صورت مخالف. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری نگاه کردن ؛ به یک چشم نگریستن. ( یادداشت مؤلف ).
|| در تداول عوام ، کج. وریب. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
گویش مازنی
مترادف ها
یک وری
کج، بی قرینه، غیر متعادل، متمایل بیک طرف، یک وری
یک وری
یک وری
یک وری، بطور اریب
یک وری، بطور اریب
در کنار، یک وری، بطور اریب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کلاهش را یکوری در پیشانی فرو کرده بود