یک نواخت
/yeknavAxt/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱- یکسان. ۲- یک آوا : چکه های باران ... باصدای یکنواختی با آهنگ ساز می آمیخت .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
دَق؛ لال
مترادف ها
مساوی، هم پایه، هموار، مسطح، یک نواخت، مستوی
یک نواخت
یکسان، شبیه، همان، یک نواخت، همان کار، همان چیز، همان جور، عینا مثل هم، بهمان اندازه
یکسان، یک دست، یک نواخت، یک شکل، متحد الشکل، یک ریخت
هم صدا، هم نوا، هم اهنگ، یک نواخت، متحدالقول
هم صدا، هم نوا، هم اهنگ، یک نواخت، متحدالقول
خسته کننده، یک نواخت
تغییر ناپذیر، ثابت، نامتغیر، یک نواخت
محکم، پر پشت، ثابت، پی در پی، استوار، مداوم، متین، یک نواخت
یک نواخت
یک نواخت
فارسی به عربی
ثابت , رتیب , زی رسمی , نفسه
پیشنهاد کاربران
متعادل
یکرنگ، یک جور، هم آهنگ.
یکنواخت، یکپارچه = Monotonous
◀️ I guess you have had a monotonous and erosive life : حدس میزنم زندگی یکپارچه/یکنواخت و فرسایشی ای داشته اید.
◀️ I guess you have had a monotonous and erosive life : حدس میزنم زندگی یکپارچه/یکنواخت و فرسایشی ای داشته اید.
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. ( یادداشت مؤلف ) . در یک امتداد.
یک شکل
یکنواخت بدون تغیر
یکسان ، برابر
هموار. یک دست. صاف. تخت. که سطح برابر دارند از پستی و بلندی، یک دست. یک رو. یک نسق. برتر که همه از یک جنس و نوعند. که هیچ جزء فروتر از اجزاء دیگر نیست
به یک صورت نواختن . بدون تعییر
تکراری
همگن
هم اندازه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)