یک طرفی

لغت نامه دهخدا

یک طرفی. [ ی َ / ی ِ طَ رَ ] ( ص نسبی ) یک جهتی. یک سمتی. یک سویی. از یک جانب. || فیصله. حل و فصل.
- یک طرفی شدن کار ؛ به نحوی پایان یافتن و یک رویه شدن.
- یک طرفی کردن کار ؛ به نحوی پایان دادن به کاری. یک رویه کردن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- ازیک جانب . ۲- فیصله حل و فصل . یا یکطرفی کردن کاری را. کار را ختم کردن : ...یا دو سال صبر کند تا من کارم را با امیر ارسلان یکطرفی بکنم ... .

مترادف ها

secund (صفت)
یک سویی، یک طرفی

پیشنهاد کاربران

بپرس