یک شکم سیر از چیزی خوردن ؛ به اندازه سیر شدن یکبار از آن چیز خوردن. ( یادداشت مؤلف ) :
شیر هنگام صید ظلم نکرد
یک شکم بیش زآن شکار نخورد.
سنایی.
|| معده. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ) . || اندرون از هر چیزی. ( از ناظم الاطباء ) . توسعاً، جوف. درون. اندرون. داخل. دل : در شکم خاک. ( از یادداشت مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
وندر شکمش خردک خردک دو سه گنبد
زنگی بچه ای خفته به هر یک در چون قار.
منوچهری.
شیر هنگام صید ظلم نکرد
یک شکم بیش زآن شکار نخورد.
سنایی.
|| معده. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ) . || اندرون از هر چیزی. ( از ناظم الاطباء ) . توسعاً، جوف. درون. اندرون. داخل. دل : در شکم خاک. ( از یادداشت مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
وندر شکمش خردک خردک دو سه گنبد
زنگی بچه ای خفته به هر یک در چون قار.
منوچهری.