نوروز دواسبه یک سواری ست
کآسیب به مهرگان برافکند.
خاقانی.
|| سوار سپاهی که در لشکر صاحب هیچ رتبت لشکری نیست. ( ناظم الاطباء ). تک سواره. سپاهی داوطلب و دل انگیز. منفرد. چریک مستقل که وابسته به دسته ای و گروهی نباشد : سالاران یک سواران را نصیحتها کردند و امیدها دادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 633 ). ازآن ِ من آسان است که بر جای دارم و اگر ندارمی تاوان توانمی داد وازآن ِ یک سواران و خرده مردم دشوارتر. ( ایضاً ص 259 ).اگر پای بندی رضا پیش گیر
و گر یک سواری سر خویش گیر.
سعدی ( بوستان ).
و رجوع به یک سواره شود.