یک روز خوش برای موزماهی ( به انگلیسی: A Perfect Day for Bananafish ) داستانی از جروم دیوید سلینجر است که نخستین بار در شماره ژانویه ۱۹۴۸ مجلهٔ نیویورکر و سپس در کتاب «نه داستان» منتشر شد.
داستان در مورد سیمور گلس، بزرگترین فرزند خانواده گلس و همسرش موریل است که برای مسافرت به فلوریدا رفته اند. در حالیکه سیمور در ساحل است، موریل تلفنی با مادرش در مورد مسائل مختلف از جمله رفتار سیمور صحبت می کند. مادر موریل به طور کلی نسبت به سیمور بدبین است و نگران رفتار غیرعادی اوست. در ساحل سیمور داستان موزماهی را برای دختری به نام سیبل تعریف می کند. سپس به اتاقش در هتل باز می گردد. به زنی در آسانسور می گوید که انقدر به پاهای او خیره نشود و به نظر می رسد نسبت به این موضوع بسیار حساس است. سپس در اتاق هتل در کنار موریل که به خواب رفته است می نشیند و با شلیک گلوله ای به سمت راست سرش خودکشی می کند.
... [مشاهده متن کامل]
داستان در مورد سیمور گلس، بزرگترین فرزند خانواده گلس و همسرش موریل است که برای مسافرت به فلوریدا رفته اند. در حالیکه سیمور در ساحل است، موریل تلفنی با مادرش در مورد مسائل مختلف از جمله رفتار سیمور صحبت می کند. مادر موریل به طور کلی نسبت به سیمور بدبین است و نگران رفتار غیرعادی اوست. در ساحل سیمور داستان موزماهی را برای دختری به نام سیبل تعریف می کند. سپس به اتاقش در هتل باز می گردد. به زنی در آسانسور می گوید که انقدر به پاهای او خیره نشود و به نظر می رسد نسبت به این موضوع بسیار حساس است. سپس در اتاق هتل در کنار موریل که به خواب رفته است می نشیند و با شلیک گلوله ای به سمت راست سرش خودکشی می کند.
... [مشاهده متن کامل]