یک خانواده محترم فیلمی جنجالی محصول مشترک ایران و فرانسه به کارگردانی مسعود بخشی و تهیه کنندگی محمد آفریده و ژاک بیدو در سال ۲۰۱۲ است.
فیلمساز، نگاه انتقادی نسبتاً تندی به جامعه امروز ایران از زاویه دید استاد جوان جامعه شناسی ( آرش با بازی بابک حمیدیان ) دارد که از پاریس به نزد مادرش که تنها در شیراز زندگی می کند بازمی گردد. این بازگشت برای او یادآور خاطرات دردناک دوران کودکی ( دوران جنگ ایران و عراق ) و خشونتی است که پدرش در حق او، برادر بزرگترش ( که در جبهه شهید شده ) و مادرش روا داشته است. «یک خانواده محترم» فساد اداری و کلاهبرداری های کلان به کمک مسولان رده بالای نظامی، قضایی و دولتی را به تصویر می کشد. روندی که طی آن، ضرب و شتم استاد دانشگاه توسط نیروهای رسمی اطلاعات، حذف فیزیکی و قتل وکیل پرونده، صدور معافیت از خدمت بدون طی مراحل قانونی ( طبیعتاً توسط یک مقام ارشد نظامی ) و کسب موافقت مقام های عالی قضایی برای تسهیل تملک غیرقانونی میراث خانوادگی صورت می گیرد، بسیار فراتر از «مشکلات خانوادگی» است. فیلم از امروز می آغازد و لحظه ای را ترسیم می کند که یک استاد دانشگاه پس از بیست و دو سال به کشور بازگشته و با مشکلاتی روبروست؛ او نمی تواند مجوز کتابش را بگیرد، در دانشگاه با او مخالفت می کنند و نمی تواند برای خروج از کشور — به دلیل مشکلات سربازی — پاسپورتش را پس بگیرد. پس از صحنه غافلگیری فیلم و زمانی که روشن می شود دست برادر و پسر برادر ناتنی آرش در یک کاسه است، ناگهان شبکه ای پیچیده و هراس آور و قدرتمند از روابط اداری - مالی مبتنی بر فساد حکومتی در ورای فیلم ترسیم می شود. برادر برج ساز، مثال نوکیسه هایی است که در فضای آمیخته به دروغ و ریای جاری در جامعه و با سوءاستفاده از انتساب خانوادگی به شهدای جنگ عراق علیه ایران، دارای قدرتی بدون مسولیت شده اند که حد و مرزی نمی شناسد. پسر برادر نانتی که «بدمن» اصلی قصه است نیز، نماد مهره های کم سن و سال و فرصت طلبی است که در سال های اخیر و در دولت احمدی نژاد به پست های کلیدی دست یافته اند. برادر ناتنی مردم را «گوساله هایی که دوباره به خیابان ریخته اند» می نامد و برای گوشمالی یکی از آنها، از اتومبیل خارج می شود، وقتی برمی گردد، آرش پاسپورت و بلیط و پول را جاگذاشته و رفته است.
... [مشاهده متن کامل]
فیلم با روحیه خسته شخصیت اصلی پیش می رود، در حالی که پدرش — یک حاجی محتکر از زمان جنگ و یک میلیاردر فعلی — در بیمارستان در حال مرگ است. اما قصه بیشتر از جایی شکل می گیرد که برادر ناتنی این استاد دانشگاه قصد دارد برای کسب کامل ثروت حاجی که در میانه فیلم می میرد، او را از سر راه بردارد و در این راه از نفوذ پسرش در نیروهای امنیتی استفاده می کند. اینجاست که با شخصیت پسر جوانی روبرو می شویم که جزو نیروهای امنیتی است و به خاطر از راه برداشتن عمو در زمینه ارث و میراث، او را دستگیر می کند. فیلم در واقع با دستگیری شخصیت اصلی آغاز می شود و بعد با یک فلش بک قصه را تا زمان دستگیری و اندکی پس از آن دنبال می کند. از سویی فیلم تصویر تلخ تری از زمان حال می دهد و موقعیتی را تصویر می کند که در آن بحث اصلی، مسئله پول است و حالا همان آدم ها یا فرزندان و نواده های آن ها با صراحت و قدرت بیشتر و بدون پرده پوشی به مال اندوزی میلیاردی و رانت خواری مشغولند و در این راه ابایی از هیچ کس ندارند.
فیلمساز، نگاه انتقادی نسبتاً تندی به جامعه امروز ایران از زاویه دید استاد جوان جامعه شناسی ( آرش با بازی بابک حمیدیان ) دارد که از پاریس به نزد مادرش که تنها در شیراز زندگی می کند بازمی گردد. این بازگشت برای او یادآور خاطرات دردناک دوران کودکی ( دوران جنگ ایران و عراق ) و خشونتی است که پدرش در حق او، برادر بزرگترش ( که در جبهه شهید شده ) و مادرش روا داشته است. «یک خانواده محترم» فساد اداری و کلاهبرداری های کلان به کمک مسولان رده بالای نظامی، قضایی و دولتی را به تصویر می کشد. روندی که طی آن، ضرب و شتم استاد دانشگاه توسط نیروهای رسمی اطلاعات، حذف فیزیکی و قتل وکیل پرونده، صدور معافیت از خدمت بدون طی مراحل قانونی ( طبیعتاً توسط یک مقام ارشد نظامی ) و کسب موافقت مقام های عالی قضایی برای تسهیل تملک غیرقانونی میراث خانوادگی صورت می گیرد، بسیار فراتر از «مشکلات خانوادگی» است. فیلم از امروز می آغازد و لحظه ای را ترسیم می کند که یک استاد دانشگاه پس از بیست و دو سال به کشور بازگشته و با مشکلاتی روبروست؛ او نمی تواند مجوز کتابش را بگیرد، در دانشگاه با او مخالفت می کنند و نمی تواند برای خروج از کشور — به دلیل مشکلات سربازی — پاسپورتش را پس بگیرد. پس از صحنه غافلگیری فیلم و زمانی که روشن می شود دست برادر و پسر برادر ناتنی آرش در یک کاسه است، ناگهان شبکه ای پیچیده و هراس آور و قدرتمند از روابط اداری - مالی مبتنی بر فساد حکومتی در ورای فیلم ترسیم می شود. برادر برج ساز، مثال نوکیسه هایی است که در فضای آمیخته به دروغ و ریای جاری در جامعه و با سوءاستفاده از انتساب خانوادگی به شهدای جنگ عراق علیه ایران، دارای قدرتی بدون مسولیت شده اند که حد و مرزی نمی شناسد. پسر برادر نانتی که «بدمن» اصلی قصه است نیز، نماد مهره های کم سن و سال و فرصت طلبی است که در سال های اخیر و در دولت احمدی نژاد به پست های کلیدی دست یافته اند. برادر ناتنی مردم را «گوساله هایی که دوباره به خیابان ریخته اند» می نامد و برای گوشمالی یکی از آنها، از اتومبیل خارج می شود، وقتی برمی گردد، آرش پاسپورت و بلیط و پول را جاگذاشته و رفته است.
... [مشاهده متن کامل]
فیلم با روحیه خسته شخصیت اصلی پیش می رود، در حالی که پدرش — یک حاجی محتکر از زمان جنگ و یک میلیاردر فعلی — در بیمارستان در حال مرگ است. اما قصه بیشتر از جایی شکل می گیرد که برادر ناتنی این استاد دانشگاه قصد دارد برای کسب کامل ثروت حاجی که در میانه فیلم می میرد، او را از سر راه بردارد و در این راه از نفوذ پسرش در نیروهای امنیتی استفاده می کند. اینجاست که با شخصیت پسر جوانی روبرو می شویم که جزو نیروهای امنیتی است و به خاطر از راه برداشتن عمو در زمینه ارث و میراث، او را دستگیر می کند. فیلم در واقع با دستگیری شخصیت اصلی آغاز می شود و بعد با یک فلش بک قصه را تا زمان دستگیری و اندکی پس از آن دنبال می کند. از سویی فیلم تصویر تلخ تری از زمان حال می دهد و موقعیتی را تصویر می کند که در آن بحث اصلی، مسئله پول است و حالا همان آدم ها یا فرزندان و نواده های آن ها با صراحت و قدرت بیشتر و بدون پرده پوشی به مال اندوزی میلیاردی و رانت خواری مشغولند و در این راه ابایی از هیچ کس ندارند.