همه مهتران یک به یک با نثار
برفتند شادان بر شهریار.
فردوسی.
همین گویش از گفته ها یک به یک که در بارمان است یکسر نمک.
فردوسی.
نبینی کز خراسان من نشسته پست در یمکان همی آید سوی من یک به یک هرچم همی باید.
ناصرخسرو.
شاه یک اسبه برفلک خون ریخت دی را نیست شک آنک سلاحش یک به یک بر قلب هیجا ریخته.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 370 ).
دوبه دو با حریف جان بنشین یک به یک غدر آسمان برگیر.
خاقانی.
اگر یک دم زنی بی عشق مرده ست که بر ما یک به یک دمها شمرده ست.
نظامی.
برگشادی مشکل ما یک به یک تا نماندی در دل ما هیچ شک.
عطار ( منطق الطیر ).
وانگهانی آن امیران را بخواندیک به یک تنها به هریک حرف راند.
مولوی.
خواجگان و شهرها را یک به یک بازگفت از جان و از نان و نمک.
مولوی.
دست بر نبضش نهاد و یک به یک بازمی پرسید از جور فلک.
مولوی.
هرکه باشد زحال ما پرسان یک به یک را سلام ما برسان.
؟ ( از یادداشت مؤلف ).
|| کلاً. تمام.همگی. بالتمام. همه : سران یک به یک خوبی آراستند
همه خوبی و آشتی خواستند.
فردوسی.
چو قیصر به نزدیک ایران رسیدسبک یک به یک تیغ کین برکشید.
فردوسی.
شما یک به یک سر پر از کین کنیدبروهای جنگی پر از چین کنید.
فردوسی.
به گیتی ز گفتار تو زنده ایم همه یک به یک مر تو را بنده ایم.
فردوسی.
به قیصر سپارم همه یک به یک از این پس نوشته فرستیم و چک.
فردوسی.
شکر یزدان را که این یک دستبوسش دست دادتا کند خار سپهر از پای بیرون یک به یک.
انوری.
|| هریک. هرکدام. هریک به تنهایی. ( یادداشت مؤلف ) : دو جنگی که برنا و دانا بدند
به دل یک به یک کوه خارا بدند.بیشتر بخوانید ...