شد یپنلومرو را دارالرباح
وان دگر را از غمی دارالجناح
بحر جان افزای و بحر پرحرج
در میان هر دو بحر این لب مرج
چون یپنلو در میان شهرها
از نواحی آمد آنجا بهرها.
مولوی.
زان یپنلو هرکه بازرگان تر است بر سر و بر قلبها دیده ور است.
مولوی.
|| متاع و کالا. ( جهانگیری ). متاع. ( رشیدی ) ( آنندراج ). || قافله. ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ). کاروان قافله. || سوداگری و تجارت. ( ناظم الاطباء ).