اعتراض کردن و مانع شدن از حرکت یا عمل
شاکی شدن وایجاد مانع در مقابل واعتراض نمودن
حمله
هجوم
تاخت و تاز
هجوم
تاخت و تاز
حمله ور شدن
معنی:یورش برد
حمله کردن
هجوم آوردن . . . .
هجوم آوردن . . . .
حمکه کرد
حمله کرد
حمله و هجوم
معنی:
حمله ور شد
حمله ور شد