یه کلاغ و چل کلاغ

دانشنامه آزاد فارسی

از مشهورترین قصه های عامیانۀ فارسی. در این داستان چوپانی از پی ماجرایی گنجی می یابد، اما چون به رازداری همسرش اعتماد نداشت برآن شد که او را آزمایش کند. به او گفت: امروز هنگام قضای حاجت کلاغی از ماتحتِ من بیرون جست، مبادا این راز با کسی بگویی. فردای آن روز که از صحرا به خانه بازمی گشت، شنید که زنی با زنی دیگر می گوید که از ماتحت فلان چوپان سه کلاغ بیرون جهیده است. تا چوپان به در خانه رسید، شمار کلاغ ها در زبان زنان همسایه به رقم ۴۰ رسیده بود. چوپان زن را طلاق داد و زنی دیگر گرفت. با زن دوم نیز رازی در میان نهاد و چون او را رازدار دید، راز اصلی بدو گفت و خمره های جواهرات را بیرون کشید و با زن رازدار خود به خوشی زندگی کرد.

پیشنهاد کاربران

بپرس