یلب

لغت نامه دهخدا

یلب. [ ی َ ل َ ] ( ع اِ ) جوشن چرمین. یلبة، یکی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
چنانکه ماه همی آرزو کند که بود
مر اسب او را آرایش لگام و یلب.
فرخی.
|| سپر یا زره چرمین یا به خصوص کلاه چرمین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سپر از پوست. ( مهذب الاسماء ). || پولاد و آهن بی آمیغ. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آهن پولاد. ( مهذب الاسماء ). || سپر نمدین که اندرون آن از عسل آمیخته به ریگ آگنده باشد. ( ناظم الاطباء ). سپر نمدین که عسل و ریگ آمیخته اندرونش پر کنند. ( منتهی الارب ). || پوست. جلد. چرم.( یادداشت مؤلف ). چرم و پوست. ( ناظم الاطباء ). چرم. ( آنندراج ). || ( ص ) کلان از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) یلبه : چنانکه ماه همی آرزو کند که بود مراسب او را آرایش لگام ویلب . (فرخی )

فرهنگ معین

(یَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) جوشن چرمین .

فرهنگ عمید

۱. جوشن چرمین.
۲. سپر چرمین.

پیشنهاد کاربران

بپرس