یلاق

لغت نامه دهخدا

یلاق. [ی َ ] ( ترکی ، اِ ) سفال شکسته ای که در آن به سگ و گربه آب و خوراک دهند. ( ناظم الاطباء ). سفال شکسته را گویند که در آن اطعمه و اشربه به سگ و گربه دهند. ( برهان ) ( آنندراج ). || یلاغ. رجوع به یلاغ شود.

یلاق. [ ی ِ ] ( اِخ ) ایلاق. نام شهری است به ترکستان. ( لغت فرس اسدی نسخه خطی نخجوانی ) :
الا رفیقا تا کی مرا شقا و عنا
گهی مرا غم یغما گهی بلای یلاق.
زبیبی ( از لغت فرس اسدی ).

یلاق. [ ی ِ ] ( اِخ ) رشیدی گوید: نام پادشاهی است از ترکان و این نام ترکی است. ( از ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( آنندراج ) :
تو راست ملک جهان و تویی سزای ثنا
چگونه گویم مدح سماک و وصف یلاق.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

سفال شکسته که در آن به سگ و گربه آب و خوراک دهند سفال شکسته را گویند که در آن اطعمه و اشربه به سگ و گربه دهند یلاغ

گویش مازنی

/yelaagh/ ییلاق – کوهستان

پیشنهاد کاربران

یلاق جایی است در مراتع پیش کوه بالای شهر ها بیشتر هم در روستا مازندران این مناتق وجود دارد وقتی تابستان هوا گرم است اونجا هوا ابریست و باد ملایم و آراممیطند

بپرس