[ویکی الکتاب] معنی لَمْ یَقْتُرُواْ: بخل نورزیده و نمی ورزند
ریشه کلمه:
قتر (۵ بار)
«اقتار» از مادّه «قَتْر» آن است که کمتر از حق و مقدار لازم بوده باشد. در یکی از روایات اسلامی تشبیه جالبی برای «اسراف»، «اقتار» و حدّ «اعتدال» شده است و آن این است هنگامی که امام صادق(علیه السلام)این آیه را تلاوت فرمود، مشتی سنگ ریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت، فرمود: این همان «اقتار» و سخت گیری است. پس از آن مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن به روی زمین ریخت; فرمود: این «اسراف» است. بار سوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود، به گونه ای که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش بازماند; فرمود: این همان «قوام» است.
(بر وزن فلس) کم کردن. تنگ گرفتن. «قَتَرَ عَلی عِیالِهِ: ضَیَّقَ عَلَیْهِمْ فَی النَّفَقَةِ» راغب گفته: آن تقلیل نفقه است در مقابل اسراف و هر دو مذموم اند. . آنانکه چون انفاق کنند نه از حد تجاوز کنند و نه از حد کم کنند و عملشان میان آن دو متعادل باشد. قتور: کم کننده و بسیار بخیل . آنوقت برای خوف از فقر از خرج کردن امساک میکردید انسان بخیل است گویا آن اشاره است به طبیعت بشری که فرموده: . بخیل را از آن قتور گویند که در انفاق تنگ میگیرد. طبرسی تصریح کرده که قتور بر وزن فعول برای مبالغه است. مقتر: فقیر و کسی که در تنگی است ضد موسع یعنی کسی که در فراخی و وسعت مال است . هرگاه به زنان مهریهای معین نکرده و پیش از دخول طلاق دادید به آنها متاعی (نصف مهر مثل و غیره) بدهید ثروتمند به قدر قدرت و فقیر به قدر قدرتش. *** قَتَر: (بر وزن فرس) طبرسی و بعضی دیگر آن را غبار معنی کردهاند در مصباح گفته: دودی که از مطبوخ برخیزد در مفردات گوید: دودی که از بریان و چوب و نحو آن بلند شود. . مراد از «قتر» ظاهراً کدورت و تیرگی است که در اثر گناهان بر چهره شخص ظاهر شود مثل . یعنی برای آنانکه نیکی کردهاند عاقبت یا مثوبت بهتری هست و زیاده از آنچه مستحق اند، سیاهی و ذلت چهره آنها را فرانمی گیرد آنها اهل بهشت اند در آیه 27 یونس راجع به اهل گناه آمده «...کَاَنَّما اُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُطْلِماً» «قَتَرَة» که در آیه عبس گذشت به معنی سیاهی است در مجمع فرموده: به قولی غبره آن است که از آسمان ریزد و قتره آن است که از زمین برخیزد.
ریشه کلمه:
قتر (۵ بار)
«اقتار» از مادّه «قَتْر» آن است که کمتر از حق و مقدار لازم بوده باشد. در یکی از روایات اسلامی تشبیه جالبی برای «اسراف»، «اقتار» و حدّ «اعتدال» شده است و آن این است هنگامی که امام صادق(علیه السلام)این آیه را تلاوت فرمود، مشتی سنگ ریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت، فرمود: این همان «اقتار» و سخت گیری است. پس از آن مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن به روی زمین ریخت; فرمود: این «اسراف» است. بار سوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود، به گونه ای که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش بازماند; فرمود: این همان «قوام» است.
(بر وزن فلس) کم کردن. تنگ گرفتن. «قَتَرَ عَلی عِیالِهِ: ضَیَّقَ عَلَیْهِمْ فَی النَّفَقَةِ» راغب گفته: آن تقلیل نفقه است در مقابل اسراف و هر دو مذموم اند. . آنانکه چون انفاق کنند نه از حد تجاوز کنند و نه از حد کم کنند و عملشان میان آن دو متعادل باشد. قتور: کم کننده و بسیار بخیل . آنوقت برای خوف از فقر از خرج کردن امساک میکردید انسان بخیل است گویا آن اشاره است به طبیعت بشری که فرموده: . بخیل را از آن قتور گویند که در انفاق تنگ میگیرد. طبرسی تصریح کرده که قتور بر وزن فعول برای مبالغه است. مقتر: فقیر و کسی که در تنگی است ضد موسع یعنی کسی که در فراخی و وسعت مال است . هرگاه به زنان مهریهای معین نکرده و پیش از دخول طلاق دادید به آنها متاعی (نصف مهر مثل و غیره) بدهید ثروتمند به قدر قدرت و فقیر به قدر قدرتش. *** قَتَر: (بر وزن فرس) طبرسی و بعضی دیگر آن را غبار معنی کردهاند در مصباح گفته: دودی که از مطبوخ برخیزد در مفردات گوید: دودی که از بریان و چوب و نحو آن بلند شود. . مراد از «قتر» ظاهراً کدورت و تیرگی است که در اثر گناهان بر چهره شخص ظاهر شود مثل . یعنی برای آنانکه نیکی کردهاند عاقبت یا مثوبت بهتری هست و زیاده از آنچه مستحق اند، سیاهی و ذلت چهره آنها را فرانمی گیرد آنها اهل بهشت اند در آیه 27 یونس راجع به اهل گناه آمده «...کَاَنَّما اُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُطْلِماً» «قَتَرَة» که در آیه عبس گذشت به معنی سیاهی است در مجمع فرموده: به قولی غبره آن است که از آسمان ریزد و قتره آن است که از زمین برخیزد.
wikialkb: یَقْتُرُوا