یقبض

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَقْبِضُ: تنگ می گیرد - می گیرد ( قبض به معنی گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است)
ریشه کلمه:
قبض (۹ بار)

گرفتن. راغب گوید: قبض گرفتن شی‏ء است با تمام دست.«قَبْضُ الْیَدِ عَلَی الشَّیْ‏ء» جمع کردن و گره کردن دست است بعد از اخذ شیء، «قَبضُ الیَدِ عَنِ الشَّیءِ» جمع کردن دست است پیش ا ز اخذ، و آن به معنی امساک از اخذ شی‏ء است. . سپس آن را به آسانی به طرف خویش گرفتیم. . خداوند تنگ می‏کند و بسط می‏دهد و به سوی او برگشته می‏شوید. قبض در آیه به معنی امساک است که در اول گفته شد. . مراد از قبض جناح چنانکه گفته‏اند جمع کردن آن است و مجموع صف جناح و قبض آن، عبارت اخرای پرواز است زیرا پرواز ان است که پرنده بال خود را مرتبا بگشاید و جمع کند یعنی آیا نگاه نکردند به پرندگان بالا سرشان که پرواز می‏کنند. * . «قَبْضَة» مصدر است به معنی مقبوض و مقبوض چیزی است که در دست گرفته شود و آن کنایه از تسلط تام بر شی‏ء است از مقبوض بودن زمین و مطوی بودن سموات بدست می‏آید که مراد از آن دو قطع شدن اسباب و وسائل مادی و ظهور حکومت مطلقه و تدبیر منحصر خداست یعنی: زمین همه‏اش روز قیامت در قبضه و در تسلط خداست و آسمانها به قدرت او به هم پیچیده‏اند قید«یَوْمَ الْقَیمَةِ» ظاهرا برای آن است که ظهور تسلط مطلقه خدا در آن روز است و در دنیا آن ظهور را ندارد. . «قَبْضَة» به معنی مقبوض است یعنی: دانستم آنچه را که مردم ندانستند مشتی از اثر رسول را برگرفتم سپس آن را انداختم. رجوع شود به «اثر».

پیشنهاد کاربران

و اللهُ یُقَبِضُ و یُبَسِطُ : و الله تنگ را می گشاید و گشاد را تنگ میکند. شاید مفید باشد بدانیم که الله فقط یک کلمه و یا یک نام است در زبان و فرهنگ قوم عرب سرزمین حجاز و کلمه و نام بخودی خود فاقد قابلیت یا اسعتداد انجام کار می باشند. به این معنا که کلمه ی الله نه میتواند چیزی را تنگ کند و نه آنرا گشاد نماید. همچنین کلمه ی الله نمیتواند بخودی خود در یک نقطه متراکم و متمرکز گردد و سپس باز و گشاد شود و دوباره بصورت الله در آید . الله کلمه ای یا نامی نمیتواند محتوای این گیتی یا کیهان و یا این جهان را منقبض کند و در مرکز آنرا متراکم نماید و در آن منطقه مرکزی آنرا به دمای محض و یکنواخت ، سنگین و چگال تبدیل کند و سپس آنرا آنرا منبسط و سرد و باز نماید و به کثرت و گوناگونی برساند. اما خدای حقیقی و واقعی یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی تر یعنی محتوا و محیط هر کدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار در محتوای هرکدام از آنها از استقلال و خود کفایی و خود مختاری برخوردار است و در چارجوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن از قابلیت یا استعداد نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض و متعاقب آن گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه برخوردار است. چرا خدای حقیقی و واقعی از یکطرف به عنوان ظرف نگهدارنده محتوای جهان ها ساکت و ثابت است و در محتوای آنها از حرکت نوسانی انبساط و انقباض، وحدت و کثرت و نزول و صعود برخوردار ؟. ساده ترین پاسخ به سوال اینست که حضرت آقا که نه تنها مانند یَهوَه سرور دنیا و نه تنها مانند الله نور سماوات و الارض است بلکه خود این دنیا و خود آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست هم میباشد. نه تنها خالق آنها بلکه خود آنها هم هست و در محتوای هرکدام از جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار بطور مطلق یکسان و برابر در راه و سفر به سر میبرد با هدف بازگشتن به همان حالت آفرینش اولیه در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین در پایان سفر و نه با هدف دادگاهی نمودن انسان در دادگاه عدل خویش بر اساس حکمت های موسائی - تورائی؛ ایسائی - ایوان گلیئی ( انجیلی ) ؛ محمّدی - قرآنی ؛ هندوئی - وِدایی ؛ بودائی - اُپانیشادی ؛ زرتشتی - اوستائی و اعم و ذالک. در محتوای هرکدام از جهان ها، یَهوَه تحت عنوان آقا یا سرور دنیای قوم یهود ؛ آبّا یا بابای ایسا و یا پدر آسمانی اقوام مسیحی ؛ الله اقوام مسلمان تحت عنوان نور سماوات و الارض؛ شیوا و ویشنو و کریشنا سه جنبه ظهوری برهمان کیهانی قوم هندو ؛ اهورامزدای آل زرتشت و جوهر ملاصدرا سوار بر امواج نوسانات انبساط و انقباض و گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه در راه و سفر نیستند بلکه خدای حقیقی و واقعی. عارفان دینی خودمان کلمات قبض و بسط قرآنی را به زبان شعر و تمثیل به گرفتگی دل یا دلتنگی و فرو رفتن در غم و قصه و یاس و نومیدی از یکطرف و دلگشادی و شور و شوق و نشاط و شادی و خرّمی از طرف دیگر تشبیه نموده اند و آنهم به امر و خواست کلمه ی الله و نه خدای حقیقی و واقعی یعنی ظاهر و باطن این واقعیت طبیعت. ظاهر این طبیعت یعنی میدان فعلیت های کثیر و گوناگون که در تیرس حواس پنجگانه با ابزار های میکروسکپی و تلسکوپی قرار دارند و به تدریج به کمک تجربه و به روش علمی قابل شناخت اند ( بر اساس کشف اختر شناسان حدود ۹۰ در صد از همین میدان فعلیت ها در مقابل آینه های تلسکوپ ها و عدسی های میکروسکوپ ها نامرئی و غیر قابل مشاهده میباشد تحت عنوان جرم و انرژی تاریک و ماهیت آن از دیدگاه آنان نامعلوم ) و باطن واقعیت و طبیعت یعنی میدان وسیع امکانات بالقوه که خارج از تیرس شعاع برد حواس اند و به کمک تجربه غیر قابل شناخت. این دنیای وسیع و گسترده و پدیدار شده به زبان تمثیل فقط قله ی یک کوه بزرگ است که بدنه و پایه و دامنه ی آن در ژرفنای درون قرار دارد و پدیدار نشده است. بخش یا لایه ای از این میدان امکانات بالقوه به خود این دنیای پدیدار شده تعلق دارد که تا پایان عمر این دنیا به فعلیت خواهند رسید و بخش عمده ی میدان وسیع امکانات بالقوه شش عالم یا دنیای دیگر اند که هرکدام دارای کثرت های گوناگون خاص و ویژه خویش می باشند و تا پایان این دنیا به فعلیت نخواهند رسید بلکه در طول این دنیا و پشت سر آن و از همین خمیر مایه ی ساختاری این دنیا از طریق گردش وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض. من معتقدم که محتوای کتب دینی هیچگونه نیازی به تعبیر خواب روئیا های وحیانی ندارند بلکه تفسیر علمی و آنهم نه با هدف تطبیق دادن شناخت و تئوری های علمی بر معارف وحیانی بلکه با هدف زدودن و پاک کردن کلیه ی اباهامات و اوهامات و خرافات انبوه و فراوان انباشته شده بر روی چراغ حقیقت و نور آن به امر و خواست بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ.
...
[مشاهده متن کامل]

دو بیت شعر از فیض کاشانی:
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی / گفتا نیک بنگر که شاید رسیده باشی/
خیال و وهم و پندار دوری و جدایی حکیمان و عارفان دینی خودمان بدون اینکه در مورد آن به وقوف و بیداری و آگاهی رسیده بوده باشند، ریشه در طرد و تبعید آدم و حوا از باغچه بهشت و پیشگاه یَهوَه و پدر آسمانی و الله دارد و نه در جای دیگری. پیشگاه یا درگاه و یا بارگاه خدای حقیقی و واقعی بیکران یا بینهایت است، یعنی بدون کرانه و نهایت و لذا هیچ موجودی در خارج یا بیرون آن نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد و نه میتواند به بیرون از آن طرد و تبعید گردد و حکیم و عارف و مفسر امروز و آینده باید بتوانند بین بهشت و بهشت برین فرق و تمیز قائل شوند و این دو حالت را یکی نپندارند تا بتوانند در طول همین زندگی کوتاه مدت دنیوی خود به حالت نجات و شفا و رهائی و رستگاری حقیقی برسند و دلتنگی های آنان رفع شود و به گشادی منجر گردد.
فیض گفتا به کام وصلت خواهم رسید روزی/حق بگفتا گر نیک بنگری تو هرگز زمن نبریده ای/.

بپرس