یفع

لغت نامه دهخدا

یفع. [ ی َ ف َ ] ( ع اِ ) پشته و زمین بلند. ج ، اَیفاع ، یُفوع. || ( ص ) کودک بالیده. ج ، ایفاع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مردآساشده. ( مهذب الاسماء ).

یفع. [ ی َ ] ( ع مص ) برآمدن برکوه. || گوالیدن و نزدیک بلوغ رسیدن و دارای بیست سال شدن کودک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بر آمدن بر کوه گوالیدن و نزدیک بلوغ رسیدن و دارای بیست سال شدن کودک

پیشنهاد کاربران

بپرس