[ویکی الکتاب] معنی یَطْبَعُ: مُهرمی زند ( بر دل مهر زدن کنایه از این است که راه ورود هدایت و نور به آن دل را ببندند همانطور که وقتی چیزی را مُهر وموم می کنند چیزی نمی تواند به آن وارد شود.)
ریشه کلمه:
طبع (۱۱ بار)
«یَطْبَعُ» از مادّه «طبع»، به معنای مهر نهادن است، و اشاره به کاری است که در سابق و امروز، معمول بوده و هست، که گاهی برای این که: چیزی دست نخورده بماند و در آن مطلقاً دخل و تصرفی نشود، درِ آن را محکم می بندند، و روی قفل یا گرهی که به آن زده اند، مادّه خمیرمانندی گذارده و روی آن مهر می زنند، بدیهی است گشودن در آن، جز با شکستن مهر ممکن نیست، و این کاری است که به زودی افشا می شود.
مهر زدن. . در قاموس گوید: «طَبَعَ عَلَیْهِ:خَتَمَ». راغب گفته: طبع آن است که شیء را به صورتی و شکلی در آوری مثل طبع سکّه و درهم. آن از ختم اعمّ و از نقش اخصّ است. از این جهت به سجّیه و خلق انسان طبع و طبیعت گفتهاند که سجّیه نقش بستن و صورت و شکلی است در نفس انسان خواه از حیث عادت باشد و یا از جهت خلقت، ولی استعمال آن در خلقت بیشتر است. طبیعت آتش و دوا همان است که خدا در آنها گذاشته است. اینکه گوید: طبع از ختم اعم است زیرا ختم فقط مهر زدن میباشد ولی طبع در آن و نیز در تصویر و منقّش کردن به کار میرود. نقش از طبع اعمّ است که حتی به رنگآمیزی و اثری که در زمین میماند اطلاق میشود. مراد از طبع و مهر زدن به قلب آن است که شخص حاضر به قبول حق نشود و زیر بار آن نرود هر چند به آن یقین داشته باشد مثل . و آن یک نوع محو قابلیت ایمان است. و علت این مهر زدن کفر و تجاوز و ستمکاری است. آیات زیر مطلب فوق را روشن میکنند: . ، . . ملاحظه آیات شریفه نشان میدهد که مهر زدن از جانب خداست و اوست که به قلوب مهر میزند و چون کار به آنجا رسید دیگر صاحب چنین قلب ایمان نمیآوردو به حق تسلیم نمیشود، ولی علت این کار همان کفر و تعدّی و ظلم است چون کسی در این کارها پیوسته باشد متعاقب آن خداوند دلش را مهر میزند و از رحمت خداوندی به دور میشود (نعوذ باللّه منه).
ریشه کلمه:
طبع (۱۱ بار)
«یَطْبَعُ» از مادّه «طبع»، به معنای مهر نهادن است، و اشاره به کاری است که در سابق و امروز، معمول بوده و هست، که گاهی برای این که: چیزی دست نخورده بماند و در آن مطلقاً دخل و تصرفی نشود، درِ آن را محکم می بندند، و روی قفل یا گرهی که به آن زده اند، مادّه خمیرمانندی گذارده و روی آن مهر می زنند، بدیهی است گشودن در آن، جز با شکستن مهر ممکن نیست، و این کاری است که به زودی افشا می شود.
مهر زدن. . در قاموس گوید: «طَبَعَ عَلَیْهِ:خَتَمَ». راغب گفته: طبع آن است که شیء را به صورتی و شکلی در آوری مثل طبع سکّه و درهم. آن از ختم اعمّ و از نقش اخصّ است. از این جهت به سجّیه و خلق انسان طبع و طبیعت گفتهاند که سجّیه نقش بستن و صورت و شکلی است در نفس انسان خواه از حیث عادت باشد و یا از جهت خلقت، ولی استعمال آن در خلقت بیشتر است. طبیعت آتش و دوا همان است که خدا در آنها گذاشته است. اینکه گوید: طبع از ختم اعم است زیرا ختم فقط مهر زدن میباشد ولی طبع در آن و نیز در تصویر و منقّش کردن به کار میرود. نقش از طبع اعمّ است که حتی به رنگآمیزی و اثری که در زمین میماند اطلاق میشود. مراد از طبع و مهر زدن به قلب آن است که شخص حاضر به قبول حق نشود و زیر بار آن نرود هر چند به آن یقین داشته باشد مثل . و آن یک نوع محو قابلیت ایمان است. و علت این مهر زدن کفر و تجاوز و ستمکاری است. آیات زیر مطلب فوق را روشن میکنند: . ، . . ملاحظه آیات شریفه نشان میدهد که مهر زدن از جانب خداست و اوست که به قلوب مهر میزند و چون کار به آنجا رسید دیگر صاحب چنین قلب ایمان نمیآوردو به حق تسلیم نمیشود، ولی علت این کار همان کفر و تعدّی و ظلم است چون کسی در این کارها پیوسته باشد متعاقب آن خداوند دلش را مهر میزند و از رحمت خداوندی به دور میشود (نعوذ باللّه منه).
wikialkb: یَطْبَع