یشکری

لغت نامه دهخدا

یشکری. [ ی َ ک ُ ری ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به یشکربن وائل که برادر بکر و تغلب بن وائل بود و گفته اند او یشکربن بکربن وائل بود و آن درست تر است. ( از لباب الانساب ).

یشکری. [ ی َ ک ُ ری ی ] ( اِخ ) عبیداﷲبن سعیدبن یحیی بن برد سرخسی یشکری ، از راویان بود و از یحیی بن سعید روایت کرد. ابن خزیمه و محمدبن اسحاق ثقفی و جز آن دو از او روایت دارند. یشکری به سال 241 هَ. ق. در سرخس درگذشت. ( از لباب الانساب ).

یشکری. [ ی َ ک ُ ری ی ] ( اِخ ) ورقأبن عمربن کلیب یشکری و گفته اند شیبانی ، اصل او از خوارزم و یا از مرو و یا از کوفه بود. در مدائن سکنی گزید و در آنجا از عمروبن دینار و جز وی روایت کرد و شعبه و ابن المبارک و دیگران از او روایت دارند. وی در حدیث ضعیف بود. ( از لباب الانساب ).

فرهنگ فارسی

منسوب است به یشکر بن وائل که برادر بکر و تغلب بن وائل بود و گفته اند او یشکر ابن بکر بن وائل بود و آن درست تر است

پیشنهاد کاربران

بپرس